• بازديدها: 345

یادواره امیرالکتاب کردستانی - بخش اول



مقدمه:

این پژوهش در یادوارۀ استاد حاج عبدالحمید ملک‌الکلامی (امیرالکُتاب) متخلص به «شرقی» مبدأ خط ثلث ایرانی که در رقابت هنری با ثلث ترکی و عربی در حوزۀ کتیبه‌نگاری عصر پهلوی متوقف ماند و پیروی نشد و گسترشی نیافت. با بررسی مکتب خط نسخ ایرانی ابداع میرزااحمد نیریزی در دورۀ شاه سلطان حسین صفوی که در مقابل مکتب نسخ عثمانی حافظ عثمان ارائه و تعلیم و ترویج و فراگیر شد پرداخته است.

هنرمندان بزرگ در سراسر تاریخ پرفراز و نشیب این سرزمین همواره در تلاش بوده‌اند تا از دستاوردهای گذشتگان خود در این حوزه محافظت و نگاهبانی کنند. در طول تاریخ در هر برهه از زمان بدون توجه به اینکه آیا دولت مرکزی در چه موقعیت سیاسی و اقتصادی و نظامی است،‌ هنر و هنرمندان همانند عضوی از اعضای یک جسم زنده به زندگی و مسئولیت خود ادامه داده است، حال اگر در رأس مخروط یک نظام سیاسی سنتی که پادشاه یا سلطان یا… حضور داشته و از اندیشه‌ای هنرمند و هنرپرور بهره داشته یا از مشاوران و نزدیکانی هنرشناس و هنردوست برخوردار بوده، بالطبع کار هنر و هنرمند در انجام رسالت خود آسان‌تر می‌شده و ایران این بخت را همیشه داشته و به‌ندرت با سران بی‌هنر و هنرنشناس مواجه بوده و این‌همه آثار هنری از همت هنرمندان بزرگ و توجه صنادید عجم بر جای مانده که موزه‌های جهان را آراسته است و گاه بخشی معتبر در بزرگترین موزه‌های جهان به نام هنر ایران مزیّن است.

از بدیهیات آشنایی با تاریخ فرهنگ و هنر ملتها، این است که هنر و تمدن محصول اندیشه و استعداد و تلاش و خلاقیت تمامی مردمانی است که با عناوین مختلف در یک سرزمین زندگی می‌کنند و زبان و آداب و رسوم و هنر و ادبیات را از نیاکان خود به ارث برده‌اند؛ بنابراین هیچ یک از نمودها و نمادها منحصر به یک تیره، طایفه، قوم و مردم نیست. به همین منظور برجستگان و آفرینندگان علمی و ادبی و هنری از هر تیره و تبار تلاش خود را در راستای اعتلای فرهنگ وطن به کار می‌بستند و سهم این مشارکت در فرهنگ‌سازی و گسترش و تعالی هنر وابسته به کمیّت شخصیت‌های قابل بحث برمی‌گردد. هنر ایرانی و پس از آن هنر ایرانی ـ اسلامی در پهنۀ ایران‌زمین حاصل آفرینش‌های ماندگار اعاظم این عرصه از فارس، کُرد، تُرک، خوزی، طبری، گیلک، بلوچ، و… می‌باشد.

مهمترین و اساسی‌ترین موردی که هنرمند برای ارائۀ هنر خود به آن نیاز دارد و اوجب واجبات زندگی هنرمند است، حتی بر آب و نان و مکان ارجح می‌باشد، «امنیت» است. با نگاهی به سیر تاریخ ایران متوجه می‌شویم که هنرمندان اوج‌پیمای ما به محض درک امنیت، بدون توجه به حواشی و اوضاع بسامان یا نابسامان، گام در شاهراه خلاقیت‌های ادبی و هنری گذاشته‌اند و با امپراتوری‌های همسایه به رقابت تنگاتنگ پرداخته‌اند.

یکی از بدنام‌ترین بُرهه‌های زمانی در تاریخ ایران، اواخر سلسلۀ صفویان و سراشیبی سقوط آنان با روی کار آمدن شاه سلیمان صفوی (۱۰۷۷ق) سپس شاه سلطان حسین (۱۱۰۵ق) است که ضعف آن به ضرب‌المثل در افواه عامه تبدیل شده است. با تمام از هم‌گسیختگی پیوستگی‌های سیاسی و نظامی و مدیریتی به سبب مسائل منطقه‌ای که به آن اشاره خواهیم کرد، در کلان‌شهرهای ایران و نقاط مرزی، امنیتی نسبی فراهم بود و رقابتی تمام در عرصه هنر در بین هنرمندان ایرانی با هنرمندان و همسایگان شرقی و غربی جریان داشت. و اما علت امنیت عهد شاه سلطان‌حسین (۱۱۰۵ـ ۱۱۳۵ق) این بود که امپراتوری عثمانی در غرب ایران در دوره شاه‌سلیمان (۱۱۰۷ق) به علت درگیری در جبهه اروپا و نیز تیموریان و ازبک‌ها در شرق و شمال شرقی ایران به سبب مسائل داخلی به فکر تعرض نیفتادند و قسمت عمده عهد شاه سلطان‌حسین به همین علل که آوردیم، از تهدید دشمن غربی و شرقی تا ظهور افاغنه ایمن بود و با تمام اوضاع سیاسی و نظامی منفی، وضعیت فرهنگی و هنری مثبتی داشت، با تحریم موسیقی به طور کلی! این هنر انسجام‌یافته و شناخته‌شدۀ علمی و آموزشی را که از عهد باستان به یادگار مانده و شخصیت‌های یگانه‌ای چون عبدالقادر مراغی و دیگران در آن به شیوه علمی ادوار و الحان موسیقی را ثبت و ضبط کرده بودند، موسیقی منزوی و موسیقیدانان عده‌ای به هند و گروه‌هایی به عثمانی مهاجرت کردند و این هنر به اصطلاح امروز زیرزمینی شد. گونه‌های موسیقی مطربی با تعریف خاص خود زاییده این تحریم و تهدید بوده است که موسیقی مطربی همچنان ادامه یافت و به عنوان بخشی از موسیقی نازل اما رمزآلود چهره نمود.

در علوم پزشکی و داروشناسی و دامپزشکی کتاب‌های متعدد تألیف شد از جمله «مصباح الخزائن و مفتاح الدفائن» در داروشناسی تألیف محمدهاشم بن محمدطاهر که در ۱۱۰۳ق از تألیف آن فارغ شده و آن را به نام شاه‌سلیمان به اتمام رسانیده است.

مخالفت با فلاسفه به اوج رسید و اگرچه تمام بار سرکوب عقل و فلسفه را در هر مجال و سخن بر گردن امام محمد غزالی می‌اندازند، اما در این دوره که قریب شش قرن از زمان غزالی گذشته و شاخه‌های تازه‌ای از درخت برومند ساحت عقلی سر برآورده بود و مکتب فلسفی اصفهان در عهد شاه‌عباس (۹۸۵ـ ۱۰۳۸ق) میرفندرسکی، میرداماد، ملاصدرا و… با تلاطم و مشقات چهره نموده بود، بار دیگر مورد حملات شدید قرار گرفت، از جمله ملامحمدطاهر قمی (۱۰۹۸ق) صاحب «الفوائد الدینیّه فی الرد علی الحکماء و الصوفیه» فیلسوفان را به باد انتقاد گرفت و «حکمه العارفین» را در رد فلاسفه نوشت و ملامحسن فیض (مؤلف وافی) را به سبب تمایلی به حکمت و عرفان (شیخ مجوس) خواند و در قصیدۀ «مونس ابرار» شدیدا به فلاسفه تاخت و… اما در علم قرائت قرآن کتاب «الکشف عن القرائات السبع» را قاضی سعید قمی فیلسوف معروف (متوفی ۱۱۰۳ق) و شاگرد فیض (م۱۰۹۱ق) تألیف کرد و اختلاف قرائت‌ها را با تأویل‌های عرفانی جمع نمود، در حوزۀ تفسیر ابوالحسن شریف عاملی (م۱۱۳۸ق) تفسیر «مرآت‌الانوار» را به شیوۀ اخباریون براساس تأویل همانند روش اسماعیلیان تصنیف کرد و سیدهاشم بن سلیمان بحرانی (م۱۱۰۷ق) تفسیر برهان را نوشت که ۱۲۹۵ق در تهران چاپ و منتشر شد و نیز سیدمحمد حیدر عاملی (م۱۱۳۹ق) در احکام قرآن کتابی تألیف نمود.

همچنین کشیشی نصرانی از معاصران شاه سلطان‌حسین صفوی که اسلام آورده علیقلی نام یافته بود، کتابی به زبان فارسی در رد اعتقاد یهودیان و ترسایان نگاشت و آن را «سیف المؤمنین فی قتال المشرکین» نام نهاد. در آن کتاب چندگونگی‌های در «سفر پیدایش» را در متنهای عبری و یونانی و لاتینی با دستبردهایی که در آنها شده است، نشان داد و گزارش بخشهایی از تورات و حکمت سلیمان را که به پندار او گواه بر صحت مذهب تشیع است، بر آن افزود و ایرادهایی بر آنها وارد دانست و… که نسخه آن در کتابخانۀ دانشگاه تهران موجود است.

همچنین اوج‌گیری علم حدیث و گسترش تألیفات این حوزه و تألیف کتب حدیث شیعی با ظهور علامه محمدباقر مجلسی (۱۰۳۷ـ ۱۱۱۰ق) و آفرینش کتاب «بحارالانوار» و اهمیت آن و ترجمه منابع عربی به فارسی و نگارش کتاب‌های دینی به زبان فارسی به قلم علامه مجلسی در این بُرهه در کتاب مقابله علمی اخباریون و اصولویون از نتایج امنیت این دوره بود که علامه مجلسی نیز در رد فلاسفه و مکاتب عقلی و تأکید بر علوم نقلی نقش اصلی داشتند.

از دیگر اعاظم علما و بزرگان دین و متفکران عقلی در دوره شاه سلیمان (۱۰۷۷ـ ۱۱۳۵ق) شاه سلطان‌حسین (۱۱۰۵ـ ۱۱۳۵ق) آقاجمال خوانساری (م۱۱۲۵ق) از فقیهان و متکلمان و حکمت‌شناسان صاحب آثار و حاشیه بر شفا و اشارات، ملامسیحای شیرازی فسایی (م۱۱۱۵ و به روایتی ۱۱۲۷ق) متخلص به «معنی» صاحب کتاب اثبات واجب به فارسی و اشعاری به فارسی و عربی، دیگر میرزا محمد بن حسن شروانی داماد ملامحمدتقی مجلسی از شاگردان آقا حسین خوانساری و صاحب حواشی متعدد بر کتب حکمت و فلسفه و… بودند.

در حوزۀ معماری دورۀ شاه سلطان‌حسین بنای مدرسۀ چهارباغ «مدرسه مادرشاه» مدرسه سلطانی در دقایق و ظرافت و نفاست دانش معماری و هنر کاشی‌کاری کم‌نظیر و از مهمترین و عالی‌ترین آثار تاریخی عصر صفویه به شمار می‌رود، بنای این مدرسه در حدود سال ۱۱۲۸ق به فرمان شاه سلطان‌حسین به پایان رسید و پادشاه خود حجره‌ای در آن مدرسه داشت و بعضی از اوقات خود را در آنجا به درس و فحص می‌گذرانید. از میانه این مدرسه جوی آبی می‌گذرد و آن را صحن بزرگی با حجره‌های متعدد و مسجد و حوضخانه و آشپزخانه دربرمی‌گیرد. (صفا: ۱۳۶۶ ر ۱ر۵)

چنان‌که گفتیم در همین دوران ذوقیّات اهل هنر تغییر کرد، موسیقی مهاجر شد و به زیرزمین‌ها منتقل گردید، فلسفه به حاشیه رفت و انزوایی تلخ اختیار کرد، نگارگری سیمایی محدود و مهجور و انحصاری یافت، خط نستعلیق که کالبد پولادین شعر فارسی بود و به عنوان محل و محمل ادب فارسی شناخته می‌شد، به همراه شاعران خوش ذوق در هند و عثمانی به روی صحنه رفت و دوره شاه سلیمان و شاه سلطان‌حسین دوران افول خط نستعلیق و شعر فارسی در ایران شد و از شاعران نامدار خبری نبود، انجمن‌های ادبی و شعری بی‌رونق و مشعل روشن این انرژی نامرئی در دهلی و استانبول می‌سوخت و چون اکثر شاعران همانند موسیقیدانان به هند عزیمت کردند، کانون شعر و ادب فارسی به سبب همبستگی و پیوستگی ویژه‌ای که با عرفان و تصوف داشت و زمینه ترویج و ترقی آن در هند و دربار گورکانیان فراهم بود به یکباره در ایران عرصه را خالی کرده و نیاز مبرم اجتماعی، ‌اقتصادی و هنری به هنر ادبی شعر چنان بود که بعضی علمای آن عصر خود به شعر و شاعری روی آوردند که بیشتر نظم‌هایی علمی و ادبی بود تا شعر با ویژگی و ظرافت‌ها و دقایق هنری آن و به واقع نظم خشکانه را جایگزین شعر و ترانه کردند که ثمرۀ خاطره حزینی بود.
  • بازديدها: 306

یادواره امیرالکتاب کردستانی - بخش دوم

بدین ترتیب در جغرافیای پهناوری از شبه‌قاره تا تنگه داردانل، حوزۀ شعر و هنرهای مستظرفه چون خوشنویسی نستعلیق، نگارگری، طلاکاری، قطاعی، مرصع و… مستقر شد.

پزشکی و کلام و تفسیر و احکام و معماری و هنر مذهبی در ایران ماند و خوشنویسی ثلث و نسخ و… با موسیقی از روم و عثمانی سر درآورد. دربار هند که به مقتضای فضای اعتقادی آن سرزمین نه مدعی خلافت اسلامی بود و بر مدار اعتقادی اسلام هم نمی‌چرخید، نه تنها در عرصه علم و هنر با دربار ایران رقابتی نداشت، بلکه یاریگر فرهنگ و هنر ایرانی بود که ترجمه کتاب‌های علمی به زبان فارسی در هند و از جمله تنظیم زیج جدید محمدشاهی (گورکانی) (۱۱۳۱ـ۱۱۶۱ق) نمونه بارزی است و دیگر رواج و پشتیبانی از خوشنویسی نستعلیق و شعر فارسی تردید در این ادعا باقی نمی‌گذارد.

اما در همسایه غربی حکایت از نوع دیگری بود. در ایران به جای خالی خوشنویسی نستعلیق، خط نسخ که ویژۀ کتابت ادعیه و متون دینی و قرآن و احادیث بود، تکیه زد. در این بُرهه بزرگترین نسخ‌نویسی تاریخ خوشنویسی بعد از قرن هفتم و مبدع نسخ ایرانی برابر مکتب نسخ عثمانی قامت آراست. مکتب نسخ عثمانی که از مهمترین و شاخص‌ترین هنرمندان بزرگ این عرصه پدید آمده بود و از پشتیبانی بی‌دریغ دربار عثمانی برخوردار بود، شعاری را به صورت امثال سائره درآورده و در جهان اسلام شایع ساخته بودند که: «قرآن در مکه نازل شد، در قاهره خوانده شد و در استانبول نوشته شد» که بسیار سخن بجا و درستی است؛ زیرا در بخش اول شکی نیست و در بخش دوم قاریان مصری سرآمد تمام قاریان جهان اسلام بودند و خوشنویسان عثمانی در خوشنویسی خط ثُلث بعد از انقراض عباسیان و ظهور محمد فاتح ید بیضا داشتند؛ اما این ظاهر قضیه بود و هدف اصلی، نادیده گرفتن سهم هنرمندان ایرانی در قرائت و خوشنویسی و صفحه‌آرایی قرآن کریم بود که البته با شواهد زنده و شاهکارهای جاویدان در این عرصه، دفاع از جایگاه هنری ایران جایی ندارد.

به هر حال چون در استانبول، عثمان بن علی مشهور به حافظ عثمان (متوفی ۱۱۱۰ق) در عرصۀ کتابت قرآن کریم در همین عصر ظهور کرد و استوانه‌ای انکارناپذیر بود که از نظر درجه و اعتبار همتراز حمدالله آماسیوی (م۹۲۷ق) بود که هر کدام از این دو، استاد و مراد گروهی از اعاظم خوشنویسان عثمانی بودند و اکثر قریب به اتفاق خوشنویسان سرآمد آن سرزمین با افتخار و تلاش سلسلۀ خوشنویسی خود را به یکی از آن دو می‌رسانیدند و احترامی زایدالوصف برایشان قائل بودند و در آنجا خوشنویسی ثلث و نسخ رواج و اهمیتی تمام داشت؛ چنان که در همین عصر بالغ بر صد خوشنویس ثلث و نسخ در حد استادی یا استاد تام و تمام وجود داشتند.

در ایران که زادگاه هنر اعتقادی خوشنویسی به معنای ریشه‌ای آن بود و در خوشنویسی به طریق اولی هنرمندان ایرانی مُبدع اکثر قریب به اتفاق خطوط هفتگانه بودند، مکتب نسخ ایرانی با قیام هنری میرزا احمد نیریزی به تمام و کمال در رقابتی تنگاتنگ درخشیدن گرفت. نیریزی خوشنویس نامدار همزمان با سلطنت شاه سلیمان (۱۰۷۷ـ ۱۱۰۵ق) و شاه سلطان حسین صفوی (۱۱۰۵ـ۱۱۳۵ق) در ایران می‌زیست و با ابداعات و اصلاحاتی که در خط نسخ ایجاد کرد، ویژگی‌هایی مشخص برای خط نسخ به وجود آورد که سیمایی مجزا و متفاوت با نسخ مکتب عثمانی یافت و نسخی در کمال استحکام با اسلوبی زیباشناسانه بود و بعد از وی پیروانی فراوان یافت؛ چنان که به‌تدریج شیوۀ او سراسر قلمرو صفویه را فراگرفت. میرزا احمد در آغاز از شاگردان آقا محمدصادق ارجستانی و سپس در خدمت آقا محمدابراهیم قمی بود، پس از مرگ آقا محمدابراهیم از قم به نیریز رفت و خود با پشتکاری وصف‌ناپذیر به مشق و تکرار و تمرین پرداخت و آثار اکثر استادان پیش از خود را با بینشی هنری و ژرف تجزیه و تحلیل کرد و در طراحی‌ها و اصلاحات به کار گرفت تا از سرآمدان خوشنویسی شد و شیوۀ خاص خود را که «مکتب نسخ ایرانی» بود، ارائه نمود. وی در حدود سال ۱۱۰۰ق در اصفهان مقیم شد. علاوه بر ابداع و استادی در نسخ، نستعلیق و شکسته را نیز در کمال خوبی می‌نوشت؛ اما روزگار به کتابت قرآن به شیوۀ ابداعی خود می‌گذرانید، قرآن و ادعیه و صحایف متعدد را به زیبایی و استادی فتح و ختم نموده است، آورده‌اند که بسیار پسندیده‌خصال بوده و متورع و به مکه و مدینه و عتبات عالیات و مشهد مقدس به زیارت رفته است.

هر چه از مبالغ خطیر حق‌الکتابه به دست می‌آورد، به اندکی قناعت می‌کرد و بقیه را انفاق فقرا می‌ساخت، شادروان دکتر مهدی بیانی ۹۹ جلد قرآن و ۷۷ صحیفه و بسیاری از ادعیه و مرقعات دیگر از اثر خامۀ زرین و ارزشمند وی دیده است و نقل کرده که در یکی از مرقعات وی خوانده است که در مدت عمر ۶۰هزار تومان حق‌التحریر دریافت داشته است. پس از مرگش جنازۀ وی را به کربلا انتقال دادند.

نیریزی تا پایان عمر با برکت خود از خوشنویسی کوتاهی نکرد. چنان که در ایام کهولت که به زیارت آستان حضرت مولی‌الموحدین در نجف اشرف نائل آمد در ۱۱۵۲ق دعای کمیل را با امضا و در نجف اشرف کتابت شد، نوشته است که در کتابخانه سلطنتی ایران نگهداری می‌شود. وی چون در دستگاه شاه سلطان حسین بود، آثار خود را با عنوان «سلطانی» امضا می‌کرد. قرآن نفیسی که در دورۀ پهلوی دوم به نام قرآن آریامهر در کمال نفاست چاپ و منتشر شد، به خط نیریزی از نسخ کتابخانۀ سلطنتی و یادگار ایام سلطنت شاه سلطان حسین صفوی بود. از ۱۰۹۴ـ۱۱۷۷ق آثار هنری نیریزی دیده شده است که جمعا ۸۳ سال می‌شود و از این رو وی عمری طولانی داشته و هم از آغاز جوانی به خوشنویسی مشهور و ممتاز بوده است.، متأسفانه از دقایق و جزئیات زندگی این بزرگ حتی سال تولد و مرگ او اطلاعی نداریم!

کسی که شاهکارهای بی‌قرینه‌اش زینت‌افزای کتابخانه‌ها و موزه‌های جهان اسلام است و همواره بزرگان ما و زندگی و مرگشان با حجاب معاصرت یا سیاست‌گذاری آرشیوی غلط، پنهان و نادانسته می‌ماند. آثار نیریزی و پیروانش از عصر صفویه تا امروز مکتب نسخ ایرانی را تشکیل می‌دهد که سلسلۀ خوشنویسان قَدَری را به‌ویژه در دو دورۀ صفویه و قاجاریه تشکیل می‌دهند؛ بزرگانی چون: محمدهادی اصفهانی فرزند ملا محمدصالح، آقاهاشم اصفهانی، عبدالله عاشور، عبدالعلی خراسانی، زین‌العابدین قزوینی، وصال شیرازی و فرزندان هنرمندش (وقار، حکیم، داوری، فرهنگ، توحید، یزدانی)، میرزا احمد شاملو، محمد شفیع تبریزی، علی عسکر ارسنجانی و فرزندش محمد شفیع، زین‌العابدین اصفهانی (اشرف الکتّاب)، غلامعلی اصفهانی، علیرضا اصفهانی (پرتو معروف به آقاجان)، میرزا محمدعلی اصفهانی و… که ادامه‌دهندگان مکتب نسخ ایرانی و شیوۀ نیریزی بودند.

چنان که گفتیم نیریزی در ایران معاصر شاه سلیمان و شاه سلطان حسین بود که در این زمان اورنگ زیب و اکبر و محمد شاه گورکانی به ترتیب بر تخت گورکانیان هند تکیه زدند، در ایران تا هجوم افاغنه به سببی که اشاره شد، امنیتی نسبی برقرار بود، اما در امپراطوری عثمانی که با دربار ایران رقابت علمی و هنری و نظامی داشت، در ۱۰۹۸ق مقدمه جدایی مجارستان از تصرف عثمانی آغاز شد و اتریشی‌ها و ونیزی‌ها بر بوسنه و موره مستولی شدند، در ۱۱۰۹ق عثمانیان در مقابل پرنس اوجین به شکست سختی دچار آمدند و مجبور شدند دو معاهدۀ صلح یکی در کارلویچ به سال ۱۱۱۰ و دیگری در پاسارویچ به سال ۱۱۳۰ق منعقد کنند و طی آن مجارستان، پودلیا و اردل و ترانسیل وانیا از قلمرو امپراتوری عثمانی جدا گردید و بدین ترتیب مقدمات تجزیه ممالک تحت سلطه فراهم آمد (استانلی لین پول: ۱۳۱۲ ر ۱۷۳) و هر روز دایرۀ نفوذ آنان تنگ‌تر گردید.وهابیت پدیدۀ دیگری برای تجزیۀ کامل این قلمرو شد و جغرافیای به جای مانده از گسترۀ پهناور عثمانی به سبب نزدیکی و همجواری به اروپا توانایی حمل بار امانت هنر اسلامی و نگاهبانی و میراث‌داری شاهکارآفرینان مشرق زمین را نداشت.
  • بازديدها: 311

یادواره امیرالکتاب کردستانی - بخش سوم

چنان که آمده است، در آن سرزمین هر قدر صاحبان همت، اراده و ایثار برای ابقای علوم شرقی و صنایع شرقیه جد و جهد و عمل مافوقی از خود نشان دادند،‌ به اقتضای موقعیت اقلیمی و مجاورت و مخالطت افرنج و تعدد ملل و اقوام و کثرت مشاغل و اوضاع سیاسی، با اینکه از علوم و فنون بومی شرقی می‌آمد، ولی اکثر مردم به اصول و قواعد غرب متمایل شده بودند. به هر حال آن رشتۀ مودّت هنری و علمی و اعتقادی در رفرم پس از جنگ اول جهانی، گسسته شد و دولت عثمانی که در جنگ اول در ردیف ابرقدرت‌های نظامی جهان بود، با تحولات منطقه‌ای و تجزیۀ بی‌دریغ و ظهور کمال آتاترک به کشور ترکیه تبدیل شد و ترکیۀ امروز هر چه دارد از معماری، هنر، موسیقی، دانش اعتقادی و… بهره‌وری از گردشگری و اقتصاد توریسم مربوط به دوران امپراتوری عثمانی است و بعد از رفرم جایگاه ویژه‌ای برای هنر و… خود تعریف نکرده است. اگرچه سالیانه با همکاری کشورهای عربی بودجه هنگفتی را صرف مسابقات خوشنویسی جهان اسلام ‌می‌کند، اما حرکتی موزه‌ای است که از چهاردیواری محل برگزاری به جای خواستار منتقل نمی‌شود و در دایرۀ علمی و هنری جز لذتی دیداری، تأثیری اعتقادی و ملی و میهنی ندارد؛ زیرا بالغ بر سه نسل است که با تغییر خط و لاتین‌نگاری روبرو هستند و ۹۸درصد جوانان تحصیلکرده آن کشور از خواندن و نوشتن خطوط ایرانی ـ اسلامی ناتوان و محرومند، درحالی که موزه‌ها و آرشیوهای ارزشمند آنها لبریز و انبوه از فریادهای خاموش هنری، سیاسی، اعتقادی و… می‌باشد.

در محاصره لاتین‌نگاری در دو حوزۀ غربی (هند) و شرقی (ترکیه) و همچنین خط سیریلی در شمال (شوروی پس از روسیه) (آلبرتین گاور: ۱۲۶۷ ر ۳۳ و ۱۵۸)، این قرعۀ فال و بار سنگین طومار اعتقادی به نام ایران باقی ماند، هرچند از آغاز نیز همان‌طور که ابن‌خلدون در مقدمۀ خود باانصاف و صریح یادآور شده است، باروری حوزۀ هنر و دانش اسلامی بر عهدۀ ایرانیان مسلمان بود و به روایت ابن‌خلدون: «این دین عربی است، اما اکثر دانشوران ایرانی هستند.»

به هر حال برادران عرب نیز به شیوۀ همیشگی خود به تلاش هنرمندان ایرانی روی خوش نشان ندادند و سرمایه‌های هنگفتی را برای ترویج خط و شیوه‌های خوشنویسی منسوب به خود صرف کرده و می‌کنند که البته امر طبیعی است؛ زیرا خط در کنار زبان، یکی از دو رکن اصلی ملیّت است و آنان نیز به نام قرآن و هنر قرآنی، در تصرف ذهن و ذائقۀ زیباشناسی مسلمانان در اقصی نقاط جهان قصور ندارند و این ما هستیم که با تمام تلاش و بذل زندگی هنرمندان سرآمد و عالم و ژرف‌بین در این حوزه، نسبت به معرفی و آثار و مآثر آنان و نیز تأثیر عمیق این هنر در ملیت و هویت و اعتقاد مردم، کوتاهی و بی‌توجهی داریم.

این قلم مقدمه‌ای بدین تفصیل را برای یاد از بزرگ هنرمند، عالم، فاضل، یگانه‌ای بدینجا رسانیدم که در گام نخست مرزهای بینش او را آشکار سازم و دیگر بدین بهانه سیمایی روشن از استعداد، توانمندی، صلاحیت، تسلط، هنر، دانش و تعالی پنهان در سایۀ ننوشتن‌ها و نگفتن‌ها و… ارائه نمایم و از تندیس فرازمند معنوی او در جهان دانش و هنر ایرانی ـ اسلامی غبار بی‌اعتنایی را بزدایم؛ زیرا پس از مکتب نسخ ایرانی، ثلث‌نویسان زبردست همچنان پیروان شیرین‌کار شیوۀ عثمانی (ترکی) که مصری و سوری را هم شامل می‌شود، بودند. پس از تغییر خط به لاتین در ترکیه، خوشنویسان پیشرو و پیشکسوت که ادیب و عالم و تاریخ‌شناس و مسلط در چند و چون تغییرات و تحولات فرهنگی و هنری و سیاسی معاصر بودند، دست به انجام ایجاد آثار و اصلاحات ماندگاری زدند که هر کدام به قامت خود، برپای دارندۀ سقف و ساختار این تالار هزاران ساله بود و یکی از آنان، منظور و مقصود این نوشتار، یعنی استاد حاج میرزا عبدالحمید ملک‌الکلامی (امیرالکتاب کردستانی)‌ است که این پژوهش را به روح بلند او اهدا می‌کنم. شاید عرض ارادت و ادای وظیفه‌ای باشد اگرچه اندک.

مفاخر علمی و ادبی و هنری ایران

شادروان حاج میرزا عبدالحمید ملک‌الکلامی (امیرالکتّاب) فرزند مرحوم میرزا عبدالمجید مجدی سقّزی (ملک الکلام) هر دو پدر و پسر از مفاخر علمی و ادبی و هنری ایران و جهان اسلام و به‌ویژه کردستان بودند. در جای دیگر از پدر سخن گفتیم و اوراقی از آغاز رساله «کردها پرچمداران ادب فارسی» را به نام و یاد و جایگاه بلندش آراستیم و در این مقام سخن از فرزند است، که سرآمد دانش و هنر و استعداد و زیرکی و نیکویی ذاتی و پاکیزگی باطنی و دریای تواضع و آسمان سخاوت و وقار بود. آشکاری پنهان و شهیری گمنام و شاعری تمام با حافظه‌ای موّاج، ادیبی بلندنام با ادبیّت و عربیتی به انجام و طراحی مبتکر و نقاشی متبحّر، خوشنویسی به کمال و در نوشتن اقلام هفتگانه، زبردست و در کتیبۀ ثلث، بی‌همال که در عرصه چندین هنری که بدان آراسته بود، به هیچ روی حق وی ادا نگردید. سرو سایه‌دار مظلومی که این نسل در تهران و کردستان با چشم بسته از عظمت مناظر هنرهای فرازمند او گذشتیم و همانند مسافری جبون از پیچ و خم فضای باشکوه و بهشتی هنر و معرفتش تا عبور از فراز قله خورشیدمسندش چشم نگشودیم و این فراز بی‌فرود را به فراموشی انگاشتیم؛ اما «ثبت است بر جریده عالم دوام او».

بالاترین بخت برای حاج امیرالکتاب، دوستی نزدیکی با شادروان دکتر مهدی بیانی بود؛ شخصیتی که هیچ گاه حرکت خوشنویسی معاصر، دَین او را ادا نکرد و تا ابد وامدار اوست. مرحوم بیانی یکی از بهترین شرح‌حال‌ها را در احوال و آثار خوشنویسان برای «امیرالکتاب کردستانی» رقم زده است و در اینجا این قلم کوشیده است آنچه در آنجا نیامده است، بر گزارش ارزشمند یادشده بیفزاید و چون امیرالکتاب را به آنچه پیش از این آورده شد، مبدع ثلث ایرانی و پیشگام حرکتی در راستای ابداع میرزا احمد نیریزی می‌داند که خط نسخ ایرانی را آفرید، با این تفاوت که هیچ مانع و رادع در برابر نیریزی وجود نداشت، بلکه از حمایت تام و تمام دربار صفوی برخوردار بود و نوآوری وی نیز تبلیغ گردید و پیروان فراوان یافت، اما امیرالکتاب را مانع‌ها بود و از حمایت هیچ دربار و دستگاهی برخوردار نبود و…

دو استوانه همسان و تأثیرشان در خوشنویسی معاصر ایران

امیرالکتاب کردستانی را تالی و ثانی شگفت شخصیت کم‌نظیر عرصه خوشنویسی، شادروان میرزا محمدحسین خان سیفی قزوینی مشهور به «عمادالکتاب» در مبارزۀ هنری و علمی برای ترویج خوشنویسی و ممانعت از تغییر خط در ایران، بعد از سقوط قاجاریه باید دانست و با بیش و کمی در فضایل علمی و هنری، این دو را آیینه تمام نمای یکدیگر قرار داد. این قلم در عملگرایی هنری و فرهنگی، «عماد» را و در احتیاط و ادبیّت و استعداد آفرینش هنری، «امیر» را برتر می‌داند و تحرکات آنان را براساس اسناد و مدارک و منابع بر عبارات بیانی می‌افزاید. با این تفاوت که اسناد و مدارک عمادالکتاب به شناخت بازماندگان و اهتمام استاد علی راهجیری به شایستگی در سال ۱۳۵۱ش در کتابی فراهم آمده است؛ اما جز اوراقی پراکنده در منابع تاکنون دربارۀ «امیرالکتاب» با این همه شئون و شوکت علمی و فرهنگی و خدمات درخشان، حتی رساله‌ای تدوین نشده است. «عماد» و «امیر» نخستین استادان هنر خوشنویسی ایران در انقراض قاجاریه و بعد از رفرم پهلوی اول هستند که شیوۀ تعلیم خط و خوشنویسی را تغییر دادند و از سبک حضوری و توضیح شفاهی معلم و استاد و تعلیم محض خارج ساخته و به صورت تعلیمی و تحصیلی براساس کتاب آموزشی درآوردند و بنیانگذار شیوۀ مرسوم تعلیم امروز شدند.

تألیف آداب‌المشق و سرگذشت آن

آداب‌المشق یا رسم‌المشق کتابی در آموزش و تحصیل و تعلیم خط بود که در اواخر دولت قاجاریه به طراحی و ریزبینی و هوش سرشار و آینده‌نگری استاد کل شادروان میرزا محمدحسین خان سیفی قزوینی (عمادالکتاب) تألیف و تدوین گردید. این اثر به علل مختلف که نشان از ادای رسالت تاریخی عمادالکتاب و جایگاه خط و خوشنویسی دارد، تألیف گردید. در نامه‌ها و اسنادی که از مرحوم عماد به جای مانده است، این استاد کم‌نظیر همانند استوانه‌های خوشنویسی پیش از خود با تمام محدودیت‌های خبری و عدم امکانات لازم و اطلاع‌رسانی در آن زمان، از تحولات منطقه‌ای در حوزۀ فرهنگ و سیاست و هنر آگاهی کامل داشته و ذهن پویا وی را به انجام این مهم واداشته است.
  • بازديدها: 268

یادواره امیرالکتاب کردستانی - بخش چهارم

در نامه‌های ارزشمندی که در ماجرای تألیف و نشر «آداب‌المشق» از عمادالکتّاب بر جای مانده است، با دقت و فراست چنان رنجها و زحمات و پیگیری‌ها و اسامی افراد و مراکز رادع و مانع را قید و ثبت نموده است که جستجوگر آشنا به حوزۀ تاریخ تحولات فرهنگی ایران معاصر می‌داند که قضیه چه بوده است و این بزرگان صاحب‌نظر و عصارۀ استعداد و هنر تا چه حد در قبال جامعه و آینده احساس مسئولیت داشته و چه کاخی بلند در حوزۀ اندیشه فرازمند ادب و هنر پی افکنده‌اند تا فرهنگی چندهزار ساله را از گریوه‌های سخت بگذرانند و به امروز و فرداها برسانند. دو نامه زیر از مرحوم عمادالکتاب شاهد این تلاش مثمرثمر است:

«خاطر محترم قضاوت‌کنندگان مسبوق است که یک چندی صنعت خط متروک و دچار وقفه و بحران شدید شده، کار به جایی رسیده بود که یک عده فرنگی‌مآب به خیال تغییر افتاده بودند، درصدد بودند خط ایرانی را تبدیل به خط لاتین بنمایند؛ چه، از طرفی مدت تحصیلش ممدّ خیال آنها و فقدان معلم نیز مزید بر علت شده بود و از جانبی وسایل برای احدی فراهم نبود و رفته رفته از نظرها نزدیک بود محو شود. در یک چنین موقعی این بنده (عمادالکتاب) که متخصص در فنون خط است، ‌به فکر اصلاح افتاده، برای تسهیل تحصیل آن با زحمات زیاد کتابچه‌های رسم‌المشق سابق خود را از هر جهت تکمیل و با تدبیرات علمی و فنی عبارات، سی و ششم قسم کتابچه را با استعداد اطفال تطبیق کرده، شالوده را قسمی متناسب با قوای اطفال مدارس ریخته، مورد توجه وزارت معارف واقع شده، در شورای عالی معارف مطرح و لزوم نگارش آنها در مدارس تصویب و امتیاز طبعش منحصرا به خودم واگذار شده. تصمیم شورای عالی معارف به تمام مدارس کرارا ابلاغ و محصلین را ترغیب به خریداری نمودند و طفل محصل به نوشتن یک دوره نه تنها دارای حسن خط شده، بلکه از تعالیم و فنون خطاطی نیز بهره‌مند و کمک بزرگی برای شناسایی و قرائت انواع خطوط ایرانی شده از لطایف آنها کاملا آگاه خواهد شد.

با اینکه یک عده از معلمین که از پرتو همین کتابچه‌ها خوشنویس و در مدارس معلم می‌باشند، انحصار و مزایای کتابچه‌های مزبور را کرارا در جراید انتشار داده‌اند، معهذا بعضی از کتابخانه‌ها من‌جمله کتابخانه مظفری و شرافت برخلاف مورد ۲۴۵ ـ ۲۴۶ ـ ۲۴۷ و ۲۴۸ قانون مجازات عمومی و برخلاف قانون مطبوعات کتابچه‌هایی به طبع رسانیده و به معرض فروش گذارده، از طرفی حیثیات این فن مهم را لکه‌دار و اطفال خردسال وطن را به طرق کج راهنمایی می‌نمایند که خود در شمار خیانت است و از جانبی اهانت به یک نفر متخصص درجه اول که شصت سال عمر خود را صرف این کار نموده است، می‌نمایند. متأسفانه به اینکه عبارت امتیازنامه عینا در صدر تمام کتابچه‌های رسم‌المشق به مهر وزارت معارف به طبع رسیده و مدلّل می‌دارد که احدی حق طبع و تقلید ندارد، معهذا پارکه بدایت بدون مطالعه و بدون حضور بنده به عنوان اینکه نقطه‌چینی در همه جا مرسوم است، حق آزادی به دیگران داده و حقوق شصت سالۀ مرا زیر پا گذارده، کتابچه‌های رسم‌المشق عطف توجهی نفرموده تا مدلل گردد که کتابچه‌ها تنظیمش تنها بر روی نقطه‌چینی نمی‌باشد، بلکه با قواعد تعلیم قوام و دقایقی به کار رفته است که هر بینندۀ بصیر را وادار به تصدیق مؤلف می‌کند.

صرف‌نظر از تمام این مطالب، سالهای سال است که در تمام دنیا کارخانه‌های کبریت‌سازی دایر است؛ معهذا یک نفر تاجر تبریزی انحصار ساختن کبریت ایران را گرفته که اختصاص به خود او دارد و یک نفر تاجر همدانی هر قدر عجز و لابه و دوندگی برای گرفتن امتیاز می‌نماید، دولت از دادن امتیاز خودداری و جلوگیری از عملیات او می‌کند و همچنین است مسأله امتیاز واگون اسبی با اینکه اتومبیلرانی در شهر کاملا رواج دارد، معهذا هنوز کمپانی دست از گریبان دولت برنداشته و مطالبۀ خسارت می‌کند. نظایر این قبیل امتیازات بسیار [است]و بنا باشد چهار نفر کتابفروش بی‌سواد حقوق حقۀ مردم را به تجویز بی‌مطالعۀ پارکه بدایت این طور پامال بنماید، باید گفت که هرج و مرج کامل در یک چنین عصری در وطن ما حکمفرما و هر گاه به عرض پیشگاه قائد توانای ایران که شخصا طرفدار متخصص است، برسد، نتیجه خوبی برای رأی‌دهندگان نخواهد داشت. استدعا دارم در این باب منتهای دقت را بفرمایند.

۱۷ خردادماه ۱۳۱۳ عمادالسیفی
(راهجیری، ۱۳۵۱ ر ۷۹ـ ۸۰)
رسالت هنری

بحث متروک ماندن خط و خوشنویسی و جریان زمینه‌سازی برای تغییر خط و مراکز مانع تلاش استاد کل عمادالکتاب، کتابخانه «مظفری» و «شرافت» که هر دو از وابستگان خاص بودند و شرح اقدامات آنها را در نامه می‌خوانیم و سپس انحصارطلبی اقتصادی و اجتماعی در جامعۀ آن روز و اهانت و نفی اقدامات زیربنایی عمادالکتاب از سوی ابزارهای داخلی و تبلیغات علیه وی در این نامه آشکار است و رنج هموارسازی هنر خط و خوشنویسی از سوی این بزرگ را که امروز با سیمایی خفیف از آن برخورداریم، آشکار می‌سازد، اینکه می‌گویم «خفیف»، برای آن است که در طی نیم قرن اخیر که صنف خوشنویس تجمیع و ساختار انجمنی یافت، قضیه صورت دیگر پیدا کرد. آیندگان ما به هیچ وجه نامه‌ای این چنین که سند مبارزۀ ملی و هنر و آموزشی و هویتی است، از استادان خوشنویسی معاصر نخواهند دید و اصولا دغدغه و دید خوشنویسی معاصر از چهار دیوار گالری‌ها و بازارهای کریستی و… معطوف به رسالت ملی نیست و دیگر در همان چهار دیوار و بازار نیز همه‌چیز در انحصار است و خارج از حدود آن به هیچ وجه دیده نمی‌شود.

امروز با وجود هزاران خوشنویس فارغ‌التحصیل بیکار و افسرده اگر در خوشنویسی معاصر یک درصد رسالت و مسئولیت و جامعیت شخصیتی چون عمادالکتاب وجود داشت، نسبت به از دست رفتن خط، این رکن اساسی ملیّت در مقاطع آموزشی کشور بی‌توجه نمی‌بودند و با پیوستگی و پیگیری و نشست و برخاست‌های آموزشی و ملی، مدارس و دانشگاه‌ها را از حدیث خط و خوشنویسی خالی نمی‌کردند و با بریدن حوزۀ پژوهشی که شادروان مهدی بیانی و سپس حبیب‌الله فضایلی اصفهانی پی‌ریزی کردند و محدود گذاشتن حوزه‌های تحلیلی که مقالات ارزشمند صاحب‌نظرانی خبره و آگاه شاهد ادعاست که تعداد آن تحلیلگران به انگشتان یک دست نمی‌رسد، خط و خوشنویسی را به اجرایی صرف در حد یک فن تقلیل نمی‌دادند و… تا بار دیگر زمینۀ تهاجم نرم برای جایگزینی خط لاتین از طریق رسانه‌های فراگیر فراهم شود و در تبادل روزانۀ میلیون‌ها پیام، آنچه رعایت نشود، ادبیات صحیح و خط باشد که هر دو این تحرکات، زمینه‌ساز نابودی حوزۀ زبان و ادبیات و خط و خوشنویسی است.

به هر حال عمادالکتاب قزوینی و امیرالکتاب کردستانی که خود جامع جمیع هنرهای متداول و صاحب بینش مستقل فرهنگی و ملی بودند، در فضای صنف خوشنویس با تهاجم‌های بی‌امان فرهنگی مبارزه کردند؛ زیرا در سرشت صنفی، آزادی عمل و اندیشه و انتخاب امری اساسی و دانش هنر نیز از ضروریات آن شمرده می‌شد؛ چنان که عمادالکتاب از سبک کلهر و امیرالکتاب از شیوۀ میرزاحسین کاتب‌السلطان پیروی و تکثر شیوه‌ها را موجب توانمندی خط و خوشنویسی تلقی می‌کردند. اقتصاد هنر را زمینه‌سازی برای پیوستگی با نیاز جامعه می‌دانستند؛ چنان که صنعت چاپ و گراورسازی و همکاری با معماران و مهندسان را سرلوحه کار خود قرار دادند و خوشنویس از کتابت تا کتیبه در عرصۀ اقتصاد، هنرمندی کارآفرین و شاغل بود، و دیگر در حوزه فعالیت خود از دانش انجام و دقایق آن، همراه با رسالت و فلسفه وجودی هنر خویش آگاهی تمام داشت؛ اما امروز دانش خوشنویسی ملی نه تنها در تمامی زمینه‌های اقتصادی، اطلاعی، چرایی به حداقل ممکن رسیده است، بلکه کشورهای همسایه به علتهایی که تحلیل آن ما را از اهداف نوشتار دور می‌سازد، قبله آمال خوشنویسان ایرانی شده‌اند، درحالی که آنان حتی از نگاهداری خط ملی و اصلی خود بازمانده‌اند و با پیشینۀ تاریخی، اعتقادی و ملی خود متارکه کرده‌اند و در آرزوی پیوستن به اتحادیه اروپا که ـ قریب یک قرن است در فراق آن به سر می‌برند، همچنان در جا می‌زنند و نسل امروز آنها در خلائی عمیق در رابطه با گذشته خود به سر می‌برد؛ زیرا تغییر خط یعنی گام نهادن در فضایی که هیچ اطلاعی از آنچه بر تاریخ، جغرافیا، اعتقاد، اقتصاد و… انسان گذشته است، باقی نیست و پس از یکی دو نسل، [او] گنگ خوابدیده و عالم تمام کرر [هم] ناتوان ز گفتن و هم از شنیدنش…!
  • بازديدها: 288

یادواره امیرالکتاب کردستانی - بخش پنجم

در اینجا برای روشنی امر و اینکه در پیوند خط و خوشنویسی با فرهنگ و معارف یا به اصطلاح امروز آموزش و پرورش، با تألیف رسم‌المشق و چاپ و نشر آن چه تلاشی شد و چه گام بلندی را برداشتند، نامۀ دوم استاد کل عمادالکتاب را به یکی از دوستانش در همین باره از نظر می‌گذرانیم:

«دوست عزیز من، در باب طبع رسم‌المشق‌ها سؤال نموده بودید. از بدو ورود به طهران تاکنون که چهار یا پانزده ماه است؛ همّ شبانه‌روز خود را مصروف و با یک اسلوب بسیار خوبی سی‌وشش کتابچه برای چهار کلاس (از کلاس سه تا کلاس شش ابتدایی)، هر کلاسی نُه کتابچه برای نُه‌ماهۀ ایام تحصیل اطفال ترتیب و هر کتابچه را از شانزده ورق که برای مشق یک‌ماهۀ اطفال کافی باشد، آراسته از هر حیث تکمیل نموده، به ترغیب یکی از دوستان صمیمی حضور حضرت اشرف یگانه‌مرد توانای محبوب ایران، آقای رئیس‌الوزرا برده، با حضور جمعی از اشخاص بصیر یک یک کتابچه‌های قدیم و جدید را با تمام زحماتی که در ترتیب آنها کشیده بودم، ارائه داده، مورد نوازش و عطوفت حضرتشان واقع [شدم] و برای طبع آنها دو فقره ابلاغ (یکی به آقای امیر موثق رئیس مدارس نظام و دیگری به آقای مشارالدوله کفیل وزارت جلیلۀ علوم و معارف) صادر [شد] و با یک دنیا وجد از دولت‌سرای سادۀ بی‌آلایش ناجی و نگاهبان ایران خارج [شدم] و فردای همان روز، اولی را خدمت آقای امیر موثق برده، در جلسۀ اولی از معزّی‌اله امیدوار [گشتم] و دویمی را هم خدمت آقای کفیل وزارت معارف برده، با اینکه خود و بعضی از اعضای محترم آن وزارت جلیله مساعدت نموده و شرح مؤکد مبسوط لازمی به کمیسیون معارف نگاشته، بالاختصاص تمنای مساعدت کردند، معهذا پس از یک ماه دوندگی، با یک دنیا تألم، مأیوس [شدم] و اینک برای اطلاع خاطر جناب عالی و سایر هموطنان خود، شرح قضیه را مبسوطا عرض و ضمنا رجال و زمامداران سابق ایران را معرفی می‌کنم.

تا بداند مؤمن و گبر و یهود          کاندر آن صندوق جز لعنت نبود!

البته شنیده و دانسته‌اید که شاهزاده سلیمان‌میرزا در زمان وزارت علوم و معارف خود، مبلغی به عنوان اعانه جمع‌آوری و برای مصارف لازمه از قبیل طبع کتاب ابتدایی و غیره تهیه کرده، در تحت مراقبت اشخاص ذیل مشیرالدوله، احتشام‌السلطنه، نصیرالدوله، حاجی میرزا یحیی بالاخره آقای تقی‌زاده که اعضاء کمیسیون معارف می‌باشند، گذارده، از وزارت استعفا داده، به صندلی وکالت جلوس فرمود.

در زمان وزارت حضرت والا، در موضوع رسم‌المشق‌ها شرحی به وزارت علوم عرض [کردم] و از طرف آن وزارت جلیله به شورای معارف مراجعه شده، پس از مداقۀ کامل طبع آنها تصویب [گردید] و شرحی به کمیسیون معارف در لزوم طبع آنها نگاشته شده، از کمیسیون صورت مصارف طبع رسم‌المشق‌ها تقاضا و من توانسته بودم در مدت پنج یا شش ماه با گراورسازها و مطابع طهران و مطبعه کاویانی در برلن و مطبعه هارلم در هولند مذاکرات لازمه کرده، و صورت مخارج را تعیین و حاضر نموده باشم. بنابراین صورت مصارف را با کمال صرفه‌جویی که تقریبا معادل سه‌هزار تومان می‌شد، حاضر کرده به آقای مستشارالدوله ـ وزیر علوم وقت ـ تقدیم [نمودم] و از ابتدای وزارت ایشان تا زمان انفصال که تقریبا سه یا چهار ماه طول کشید، در هوای گرم تابستان دوندگی کرده، بالاخره قرار شد نصف مبلغ فوق را علی‌العجاله به طور پیش‌قسط به مطبعۀ هارلم که سهل‌البیع‌تر از دیگران بود، بدهند و طبع رسم‌المشق‌ها را بخواهند. فقط آن روز یک روز خوشی بود که من با فی‌الجمله امیدواری به منزل خود آمده، پس از یک سال زحمت و مشقت چیز‌نویسی، صدمه و رنج دوندگی، می‌خواستم یک نفس راحت کشیده و طالبین رسم‌المشق را که از هر جانب مطالبه می‌نمودند، امیدوار کنم که خوشبختانه یا بدبختانه آقای مستشارالدوله هم منفصل [از خدمت شد] و تمام خستگی‌ها سر جای خود باقی و برقرار مانده و مدتی نیز گذشت و چنان که قبلا عرض شد، به ترغیب شخص محترمی تمام زحمات یک‌ساله را برده از نظر حضرت اشرف آقای رئیس‌الوزرا گذرانیده، از طرف حضرتشان امر مؤکدی به وزارت علوم صادر [شد] و کفیل آن وزارتخانه نیز بدون مضایقه، شرحی به کمیسیون نوشته و مرا وادار به ملاقات اعضای کمیسیون نمودند. من‌بنده تمام کتابچه‌های سابق و لاحق را با خود به منزل آقای مشیرالدوله ـ رئیس‌الوزرای سابق ایران ـ و عضو معظم کمیسیون معارف برده، بار خواستم. از اینجا تمنا دارم به دقت بخوانید و از سوز دل یک نفر هنرمند ایرانی مستحضر بشوید.

آقای مشیرالدوله چون عازم مجلس بود، وقت ملاقات را به روز جمعه سه ساعت به ظهر مانده، محول کردند. سه ساعت به ظهر مانده روز مذکور با یک دنیا امید رفته و به منزلشان وارد [شدم] و پس از چند دقیقه به حضرت معزی‌اله ورود نموده، پس از لوازم تکریم، یک یک کتابچه‌های قدیم و جدید را ارائه داده، پس از تمام پیشنهاد ذیل را چون اعضای محترم کمیسیون معارف در طبع رسم‌المشق‌ها مساعد و خود نیز مقصودی جز احیای خط ندارد، لهذا متمنی است به رسم اعتبار از وجه اعانه به طوری که ذیلا تقاضا می‌کنم، با من مساعدت بنمایند.

مطبعه هارلم حاضر است که تمام کتابچه‌های رسم‌المشق را طبع و سیم‌کشی و جلد و صحافی کرده، در طهران به من تحویل [دهد]و صورت حساب خود را پس از تحویل، ارسال داشته و وجه خود را دریافت بدارد. در این صورت حاضر است تمام کتابچه‌ها را پس از ورود، تحویل محلی که کمیسیون تعیین بنماید (در گرو سه‌هزار تومان) کرده، مبلغ مذکور را دریافت و به طور مساعده به مطبعۀ هارلم رد نموده، با اطلاع کمیسیون معارف کتابچه‌ها را فروخته، ابتدا طلب کمیسیون را داده، مابقی را خود گرفته، بقیه حساب مطبعه را مطابق قرارداد فی‌مابین پرداخته و خود نیز مبلغی از بابت تمام این زحمات استفاده نماید. فورا تقدیم و در مقابل پیشنهاد بی‌ضرر سادۀ خود که به فرد فرد اعضای کمیسیون خاطرنشان کرده بودم، یقین داشتم که پس از تحسین و تقدیر، جواب مساعدی داده، مرا خوشنود خواهند فرمود… چه خیال باطلی! عجب سهو بزرگی! .. آه، آه، آه که از اولاد آتیۀ ایران شرم دارم بنویسم؛ چه، یقین دارم که مرا و معاصرین مرا ملامت کرده، گویند که اسامی این اشخاص را خودتان سرلوحۀ اعتبارات خود قرار داده، هر چه کرده‌اید، خودتان کرده‌اید!

خلاصه پس از ملاحظۀ ۲۲ کتابچۀ رسم‌المشق قدیم و ۳۶ کتابچۀ جدید، آقای مشیرالدوله می‌دانید چه گفت؟ گفت: «ماهی چند می‌گیری اطفال مرا مشق بدهی؟» پس از چند ثانیه بهت گفتم: «با طبع رسم‌المشق‌ها به نحوی که پیشنهاد کرده‌ام، اگر مساعدت بنمایید، نه تنها اطفال شما را بلکه اطفال عموم مردم را دارای خط می‌کنم.» آقای مشیرالدوله گفت: «اطفال دیگران به من مربوط نیست، شما یک فکری در باب خط چهار نفر پسران من بکنید.» جواب سابق را تکرار کرده، گفتم: «پیشنهاد مرا درست قرائت فرمودید؟» آقای مشیرالدوله گفتند: بله، تمام را خواندم، اما وجه اعانه برای طبع کتب ابتدایی تهیه شده است.

گفتم: اولا خط مابه الاحتیاج و یکی از ضروریات تحصیل و فی‌الحقیقه (چنان که در جریدۀ ستاره ایران سابقا نگاشته‌ام) یک مصالحی است که تا تهیه نشود، بنای ارجمند تحصیل گذارده نخواهد شد و طبع این کتابچه‌ها الزم از هر کتاب ابتدایی است.

ثانیا پیشنهاد من بی‌ضرر و تا وقتی که معادل پنج‌هزار تومان کتابچه تحویل کمیسیون نداده‌ام، به من یک دینار ندهید؛ یعنی پس از تحویل هفتاد و دوهزار کتابچه، سه‌هزار تومن به من بدهید که به مطبعه بدهم و پس از پرداخت، کتابچه‌ها را فروخته، سه‌هزار تومان را تقدیم و یک دینار نمی‌گذارم به وزارت علوم یا کس دیگر ضرر وارد بیاید.

آقای مشیرالدوله گفتند: «خیلی خوب، من مساعدت می‌کنم.» از ایشان اظهار امتنان کرده، همین که خواستم حرکت بکنم، مجددا اظهار کردند: «دربارۀ اطفال من چه خیال کردید؟» گفتم: «به چشم، اطاعت کرده و می‌آیم و مشقشان می‌دهم.» همین کار را کرده تا دو سه هفته به منزل ایشان رفته و اطفال ایشان را تعلیم داده در پایان هفتۀ سیّم به توسط یکی از اطفالشان پیغام دادم که: «بالاخره درباره رسم‌المشق‌ها چه رأیی اتخاذ فرمودند؟» آقای مشیرالدوله پیغام دادند که: «بروید احتشام‌السلطنه را ملاقات بنمایید.» با وجد تمام فردای آن روز صبح رفته و خدمت آقای احتشام‌السلطنه رسیده، پس از مذاکرات طولانی عاقبت گفتند: «آقای عماد! پوست‌کنده به شما می‌گویم که: نمی‌شود، نمی‌شود، نمی‌شود. والسلام!»

عزیز من، اینها رجال طبقۀ اول مملکت ما هستند که به اعمال ستودۀ یگانه رادمرد ایران، آقای سردار… خرده می‌گیرند.»

(مجله بررسی‌های تاریخی ایران، شماره اول، سال اول، خرداد ـ شهریور ۱۳۷۳، ص۶۲ـ۷۱)
  • بازديدها: 397

یادواره امیرالکتاب کردستانی - بخش ششم

چنان کردند که عمادالکتاب خسته درمانده و مأیوس کاملا منصرف گردید. بعد از فوت او در سال ۱۳۱۵ش، صبیۀ استاد، سرکار خانم ربابه سیفی تنها وارث آن مرحوم در سال ۱۳۱۶ برای به ثبت رسانیدن حاصل یک عمر تجربه پدر خود اقدام کرد و بالاخره توانست در سال ۱۳۱۸ زیر عنوان «پیکره‌سازی، طرح‌ریزی، اصول تعلیم خط به اقسام مختلف از روی نقطه‌ریزی مخصوص مطابق ۱۸ نمونه» به ثبت برساند و امتیاز آن را دریافت دارد. این نامه و اجازه امتیازنامه را شادروان آقای حاج احمد صالحی ـ پدر آقای دکتر علی‌اکبر صالحی ریاست سازمان انرژی اتمی ایران ـ که همشیره‌زاده عمادالکتاب هستند، در اختیار آقای علی صالحی شهیدی نگارندۀ یادداشت اولین رسم‌المشق چاپی ثبت‌شده در ایران قرار داده است.

(همان، ۱۳۷۳، ص۶۲) هرچند استاد علی راهجیری در ردیف آثار عمادالکتاب آورده است؛ یک دوره رسم‌المشق نفیس و ذی‌قیمت و بهترین شیوه در ۳۶جلد برای پیشرفت خط نوآموزان دبستان‌ها و دبیرستان‌ها منطبع هارلم هلند به سال ۱۳۰۳ش (۱۳۵۹ر۱۲۹) آنچه دیده شده است، عمادالکتاب در رسم‌المشق خود خط نستعلیق سبک کلهر، خط شکسته و خط نسخ ایرانی را به دقت و ظرافت و استادی تمام و تجزیۀ هنری و آموزشی تعلیم داده و تمام حالات گرفتن قلم و… را خود با نهایت مهارت نقاشی کرده است.

امیرالکتّاب کردستانی و رسم‌المشق

حاج میرزا عبدالحمید ملک‌الکلامی (امیرالکتاب)، دومین هنرمند از استوانه‌های خوشنویسی ایران است که در سال ۱۳۱۸ش کتاب آداب‌المشق نستعلیق را با توضیحات لازم به خط شکسته تحریری با عنوان «تراز نوشتن» به شیوۀ شیرین میرزا محمدحسین کاتب‌السلطان شیرازی با همان رنج و تلاش مرحوم عمادالکتاب طراحی، تألیف و چاپ و منتشر کرد.

استاد حبیب‌الله فضائلی، صفحه‌ای از این آداب‌المشق «تراز نوشتن» را در کتاب اطلس خط ارائه نموده است. (فضائلی، ۱۳۵۰، ص۶۰۰) و دکتر بیانی دربارۀ آن می‌نویسد: «… در تعلیم خطّ استاد [بود]؛ دورۀ رسم‌المشق وی که به چاپ آن شروع کرده بود، با اینکه از بهترین رسم‌المشق‌ها بود، چون مقامات انطباعات، از آن استقبال نکردند، جز زیان مادی چیزی نصیب او نشد، دلسرد و مأیوس از [ادامه] طبع آن سرباز زد. (بیانی، ۱۳۴۴، ج۱و۲، ص۳۷۵)

پس از آن استاد حسن زرین‌خط برای کلاس خود و سپس استاد سیدحسین میرخانی در سال ۱۳۴۸ دورۀ رسم‌المشق نستعلیق را تدوین کرد که از طریق انجمن خوشنویسان ایران وابسته به وزارت فرهنگ و هنر به هنرجویان داوطلب انجمن عرضه می‌شد و با این تشکیلات پیوند وزارت آموزش و پرورش با خط و خوشنویسی قطع گردید. تنها هنرمندی که در این مسیر باقی ماند، شادروان استاد حبیب‌الله فضائلی بود که هیچ‌گاه حقش ادا نشد و بحث درباره وی فرصت ویژۀ خود را می‌خواهد. در بعضی مناطق به تلاش مسئولان مدارس با دعوت مدرس خوشنویسی به صورت کلاس‌های جنبی درآمد و… به جای بقا در بدنه زبان و ادبیات و بطن جامعۀ نوجوان و جوانان طالب به راه دیگری افتاد که حدیث مفصلی در تاریخ تحولات فرهنگی و هنری معاصر دارد. شادروان یزدانی در سال ۱۳۶۲ رسم‌المشق خود را منتشر کرد و آخرین رسم‌المشق اثر استاد غلامحسین امیرخانی است که با عنوان «آداب‌الخط امیرخانی» از سوی انجمن خوشنویسان و مطابق برنامه آن مرکز چاپ و منتشر شد.

امیرالکتاب و خط و خوشنویسی

امیرالکتاب آخرین بازمانده پیروان سبک استاد کل میرعماد سیفی قزوینی است که ساختار هنری خط آن بزرگ از قله‌های تابناکی چون شاگردان نامدارش در ایران و هند و ماوراءالنهر ترکیه عثمانی بر چهر‌ه‌های کم‌نظیری چون میرحسین ترک و میرزا غلامرضا اصفهانی تابیده بود و از پنجه‌های درخشان آنان، آثاری از کتابت تا کتیبه در دورۀ قاجاریه بر جای مانده که هنوز با تمام امکانات یاریگر در جهان امروز و گذشت بالغ بر نیم قرن در سرتاسر آثار خوشنویسی معاصر، حتی یک نمونه که بتواند با آثار به جای‌مانده از آنان در عرصه کتیبه بر سینه ساختمان‌ها برابری کند، نداریم یا قطعاتی در کتابت و قطعه به جز استثنا مشاهده نمی‌شود.

این کلمات زرین پس از مرمت‌ها و نقش‌پذیری‌ها در دورۀ مظفری به میرزا محمدحسین کاتب‌السلطان شیرازی رسید و امیرالکتاب که در خط‌شناسی در زمان خود بی‌همتا بود، این خوشنویسی شیوۀ کاتب‌السلطان را پیروی کرده و از عهدۀ ضبط و نقل آن به کمال برآمده و آثاری جاویدان به این قلم از خود به یادگار گذاشته است. به تصریح و تأیید شادروان دکتر مهدی بیانی، تنها او این شیوه شیرین را بسیار بانمک و حال می‌نوشته و در این امر یگانه بوده است. تسلط وی در کتابت خطوط متنوع به آن درجه بوده که در نیم قرن اخیر، خوشنویسی به جامعیت امیرالکتاب نیامده است. نسخ و ریحان و رقاع و نستعلیق و شکسته‌نستعلیق را شیوا و زیبا می‌نوشت و در خط ثلث باید وی را در ردیف بزرگترین استادان طراز اول در چهارصد سال اخیر قرار داد.

امیرالکتاب در کتیبه‌نگاری جایگاهی فرازمند دارد. تجزیه و تحلیل و بررسی کتیبه‌ای که برای آرامگاه خواجه آسمانی‌سرود در شیراز نوشته است، ما را به آن نتیجه می‌رساند که این هنرمند بزرگ و مجهول‌القدر و بدون پشتوانه و پشتیبان و پیرو و شاید محسود بین‌الاقران را باید مبدع شیوه‌ای از خط ثلث بدانیم که «ثلث ایرانی» است در برابر ثلث زیبای عثمانی، خطوط تزئینی را مانند کوفی تزئینی و ثلث توأمان و توقیع و طغرایی را با نهایت استادی و مهارت می‌نوشته است و به قول شادروان بیانی که می‌نویسد: «در چند دقیقه نام مرا (مهدی بیانی) به طغرایی نوشت و به یادگار به من (بیانی) داد که نظیر آن را حتی از آثار خوشنویسان ترک که در این خطّ تخصص دارند، کمتر دیده‌ام.» (بیانی، ۱۳۴۴ر۳۷۴)

این سخنان را کسی دربارۀ امیرالکتاب گفته و ثبت کرده است که متخصص در خط و زیباشناسی خوشنویسی خطوط اسلامی بود و اکثر قریب به اتفاق موزه‌ها و مرقعات مشهور شرق و غرب جهان را کارشناسی کرده و دقایق این هنر را درنوردیده بود.

امیرالکتاب و هنرهای مستظرفه

امیرالکتاب در همان حال که خوشنویسی زبردست و پیشرو در جهان اسلام بود، در انواع هنرهای مستظرفه چون نقاشی و نقاری و حکاکی و رسامی بهره تمام داشت و به سبب همین تسلط بی‌قرین، اکثر قریب به اتفاق سکه‌هایی که در ایام حیات وی در ضرابخانه دولتی کشور ضرب می‌شد، سرسکۀ آنها را وی کنده بود. امیرالکتاب کردستانی از نخستین گراورسازان ایران بود و «گراورسازی ملک‌الکلامی» در تهران که توسط نزدیکانش بنیاد نهاد شد و خطهای گراورها را امیرالکتاب می‌نوشت و به همین سبب اکثر تابلوهای ارزندۀ فلزی در دانشگاه تهران و دانشگاه خوارزمی «دانشسرای عالی سابق» که از پیش مانده است، از نفایس هنری و خط اوست. پیوند با چنین مراکز هنری و صنعتی هم حاکی از اندیشه برتر «امیر» در اقتصاد هنر و دیگر تبلیغ و ترویج خوشنویسی اصیل و بقای آن در کشور است؛ زیرا امیر کاغذ یا بوم‌نویس صرف نبود؛ خطّ او بر آهن و آجر می‌درخشید! پرورش انواع گل و شناخت و معرفی نژادهای تازه از بعضی گلها، انس و علاقه به پرندگان خوش‌خوان و نگهداری و گردآوری بسیاری از آنان، وی را عیاری تمام‌ساخته که در نازک دلی و لطافت طبع سرآمد خوبان بود، زیرا انس با زیبایی و ظرافت‌های ساخته آفرینش و آمیختن مستمر با نمونه‌هایی که در بهشت وعده داده شده‌اند، گونه‌ای از ذکر و فکری نورانی است که تاریکی و اهریمنی را در آن راهی نیست به‌ویژه که این عمل از بزرگی هنرمند و عارفی خردمند چون امیرالکتاب کردستانی باشد. او مرکّب می‌ساخت و کاغذ را به بهترین وجه آهار و مهره می‌کرد و در کاغذسازی و رنگ کردن کاغذ مهارت تمام داشت. (۱۳۴۴ر۳۷۴)
  • بازديدها: 347

یادواره امیرالکتاب کردستانی - بخش هفتم

امیرالکتّاب و شعر و ادبیات

حاج میرزا عبدالحمید ملک‌الکلامی ملقب به «امیرالکتاب» (متخلص به شرقی) فرزند و خلف‌الصدق میرزا عبدالمجید ملقب به «ملک‌الکلام کردستانی» و متخلص به «مجدی» است؛ همین نشان خود بخشی از دانش ادبی مسلط بر علوم عربی را برای استعداد کم‌نظیری چون امیرالکتاب اختصاص می‌دهد که «ولدالعالم نصف العلم» و البته این شامل هر ولد و هر عالمی نیست؛ اما امیرالکتاب علاوه بر تحصیل علوم ادبی در محضر پدر که جدّ بلیغ در تربیت فرزندان و به‌ویژه عبدالحمید داشت، در نوجوانی از تعلیمات شادروان سیدمحمد باقر رکن‌الاسلام سنندجی ـ از مشاهیر علما و ادبای کردستان ـ برخوردار بود. رکن‌الاسلام بنیانگذار فرهنگ نوین آن سامان که علاوه بر تبحر در علوم اسلامی، از زبان و ادبیات فرانسوی آگاهی داشت، فقیه و شاعر و ادیب بود و قصیده‌ای که برای علی‌اصغرخان حکمت سروده هنوز در حافظه اهل ادب و ذوق جاری است. (سیدزاده هاشمی: ۱۳۸۲ر۳۲) ـ امیرالکتاب علاوه بر علوم ادبی از حکمت و طب قدیم و جدید و تاریخ بهره‌ها داشته است.

دکتر مهدی بیانی در فضل و ادب امیرالکتاب می‌نویسد: «… به لغت عربی مسلط بود، شاید حافظ تمام قرآن بود و آن اندازه حدیث و خبر از بر داشت که کمتر کسی را دست می‌دهد. به مطالب بسیاری از تواریخ متداول آشنا بود، در شقوق ادبیات و زبان فارسی استاد و منشی زبردست بود و نثری شیوا داشت. شعر را خوب می‌شناخت و آن را خوش می‌خواند و نیک می‌گفت. از شاعران فارسی‌زبان، به عبدالرحمن جامی معتقد بود و اشعار امیرخسرو دهلوی و فیضی دکنی و بیدل را بسیاری محفوظ بود و می‌خواند. بهترین مضامین شعر شاعران فارسی و تازی زبان را از بر داشت، به سبک هندی متمایل بود. خوش‌محضر و نکته‌سنج بود و حافظه‌ای بسیار نیرومند داشت؛ چنان‌که مکرر دیدیم قصائدی را که بیش از یکصد بیت داشت، بدون تأمل، به دنبال هم می‌خواند و غالبا برای هر نکته‌ای، بیتی یا ابیاتی را شاهد می‌آورد و آن مایه ضروب امثال از بر داشت که در مدت پانزده سال، به یاد ندارم که یک مثال را دو بار آورده یا یک شعر را دو بار خوانده باشد!» (بیانی: ۱۳۴۴ر۳۷۳) از دیگر دانش‌هایی که در آن تسلط داشت، طب و حکمت قدیم بود و اطلاعاتی گسترده در گیاه‌شناسی داشت. جز این فضایل و کمالات، امیرالکتاب را در نثر و نظم پارسی سره آثاری ارجمند است که دو نمونه زیر از آن یادگارها به شمار می‌رود.

گفتگوی دیوار با ماله

روزی ماله‌ای دست مهری بر سر و دوش دیواری مالید و به هموارکردن کژی‌ها و بستن رخنه‌های آن پرداخت. دیوار از مهرورزی‌هایی که از او دربارۀ خویش می‌دید، خوش و خرمی درونی خود را هویدا ساخت و در میان سپاسگزاری‌ها، رنجش خویش را نیز از تیشۀ تیز زبان و زخمهایی از او بر پیکرش رسیده بود، آشکار کرد و ناله‌های جانکاه از دل برآورد. ماله پاسخ گفت که در این اندیشه راه کج پیموده و در کار گیتی که بر همین پایه بنیاد نهاده شده است و کاهش در برابر افزایش و زیست روبروی مرگ است، از راه دوراندیشی چشمی نگشوده، وگرنه آگاهی می‌یافتی که هر چیزی به جای خویش نیکوست و همان گونه که من برای پرداختن ناهمواری‌ها بایسته‌ام، تیشه نیز از بهر برداشتن شکستگی‌ها و از میان بردن بدی‌ها و کژی‌ها شایسته است؛ زیرا گردش روزگاران و وزش باد و باران، چون تو را فرسوده سازد و هنگام از هم فروریختن تو فرا رسد. کارفرمای دانا تیشه را فرماید که تو را از جای بردارد و از خوردۀ پیکر و خشت و گل اندام تو که شکسته و نادرست است، دیوار درستی بپردازد و هنگامی که کار او به انجام رسید، آنگاه من به آراستن پیکر تو و برانداختن ناسازی‌ها دست می‌گشایم و روشن است که من و تیشه تو را نیکخواه و دوستداریم، اگرچه او درشت و سخت‌دل است و من نرمخوی و مهرپرورم. اگر نیک بدانی، من و او هر دو تو را به کار آییم و رنجش و خرده‌گیری تو جا ندارد. چیزی که هست، من و تو و تیشه باید نیک بدانیم که هر گاه در دست استاد دانا و هنرپیشه و نیکوکار باشیم، کار ما بر استواری و خوبی انجام یابد و اگر در دست نادان و بداندیش و بی‌پروا باشیم، من و تیشه به کار نیاییم و هیچ کار خوبی از ما نیاید و آبادی از میان پای می‌کشد و ویرانی و زیان همه جا را می‌گیرد. عبدالحمید ملک الکلامی کردستانی، متخلص به شرقی ـ ۳ر۱۲ر۱۳۱۸

سروده به پارسی سره

چنین گفت سوزن به آهن‌ربا
کی‌ام من؟ تنی لاغر و بینوا
چنان گشته اندام زارم نزار
که شد استخوانم به تن آشکار
به گردن مرا رشته تا نفکنند
نخواهم شدن، ور سرم برکنند
همان چشم من مو برآورده است
جهان تار در دیده‌ام کرده است
تو را بر من از چیست دلبستگی؟
که در خود نی‌ام بهر پیوستگی
ره دلبری سیمتن پیش گیر
که سرتا به پایش بود دلپذیر
وگرنه چنین ناتوان تا منم
تو را من یکی خار پیراهنم
چو آهن‌ربا گفت وی گوش کرد
به پاسخ ورا گفت با سوز و درد
که: زنده در این خاکدان تا منم
نگنجد به جز تو به پیراهنم
چو تو نازک‌اندام دلبر کجاست
که با من بوَد در همه کار راست؟
دلم بسته بر زلف و روی تو نیست
به جز دیده بر کار و خوی تو نیست
چو تو ز آهنی همچو من در گُهر
چگونه کنم روی سوی دگر؟
به گیتی توان یافت یاری کجا
که آرد برون چون تو خاری ز پا؟
میان را به پیوند بستی تو نیز
جدایی چو افتد میان دو چیز
چو تو پرده‌پوشی به‌ گیتی کجاست؟
که بی‌تو نیاید به تن جامه راست
گر آید بر من دو صد سیمتن
به جز تو بود خار در چشم من
به خوی نکو نزد من دلبری
وگر سوزنی، بهْ ز شمش زری

و له

به خواب اندرون دید صاحبدلی
چو وامانده بُد سخت در مشکلی
که بر وی عیان گشت نام خدا
چو اهل جهان با کلاه و ردا
پس ‌آنگه به دامانش زد هر دو دست
که: ‌ای از تو گشته همه نیست، هست
کنم دامنت آنگه از کف رها
که سازی مرا عقده از کار، وا
چو ابرام از حد طاقت گذشت
از آن خواب، بیننده بیدار گشت
به دست اندرون دید دامان خویش
از این ماجرا گشت حالش پریش
بر عارفی رفت و خوابش بگفت
به تعبیر زین گونه از وی شنُفت
که: ای گشته از حال خود بی‌خبر
تویی در جهان مصدر خیر و شر
به خوابت نمودند کاگه شوی
به راه خرد پویی ار رهروی
که از خود بخواه آنچه خواهی ز حق
که ما و تویی نیست در این ورق
تو را همچو خویش آفریدیم ما
تو را در جهان برگزیدیم ما
توانایی‌ات داده‌ایم آنچنان
که گر چست بندی به کاری میان
همه مشکلی بر تو آسان شود
خَسک‌زار از تو گلستان شود
  • بازديدها: 327

یادواره امیرالکتاب کردستانی - بخش هشتم

اشاره: در بخش پیشین سخن از تبحر «امیرالکتاب کردستانی» در شعر و ادب شد و نمونه‌هایی از نظم و نثرش آمد. اینک دنبالۀ سخن:

بس که درد سر کشیدم از خمار هجر دوش
روی کردم بهر چاره پیش پیر میفروش
گفتم ای خمخانۀ تو چاره‌گاه بیدلان
وی دل از گرمی تو همچون خم باده به جوش
آنچنانم ز آتش سینه که خاکستر شوم
گفت اگرخواهی برآتش آب ریزی، می‌ بنوش
گفتم از اهل جهان و رنج ایشان فارغم
درد من اول بدان، آنگه به درمانم بکوش
رنجم از یاری‌ست کاندر عشوه‌های دلفریب
گاه در گفتار دارد نیش و گاه خنده نوش
گفت: ‌اگر یک جرعه نوشی، هم ازین غم وارهی
نیز ازاین بیهوده‌گویی‌ها همی‌گردی ‌خموش
زانکه اندر راه عشق و در خرابات مغان
محرمان ‌را سوی فرمان چشم باید بود و گوش
گفتمش: ترسم اگر نوشم یکی جرعه، شوم
مست‌ و بیخود، وز سرم بیرون رود فرهنگ ‌و هوش
گفت: فرهنگی که باشد اندر آن آزار خلق
درس اهریمن همی‌ خوانش، نه پیغام سروش
خاطرت گردد به سان بحر پردُر و گهر
چون صدف گردی اگر گوش و چو ماهی بی‌خروش
«شرقی»! افتد پرتو رنگ حقیقت در دلت
از بد و نیک و دورنگی‌ها شوی گر چشم‌پوش

***

و له

دختری بود به خوبی چون ماه
خفته صد عاشق زارش در راه
روی او آب رخ گل برده
موی او تاب ز سنبل برده
لب او داروی درد بیمار
سر و پا در گل از آن خوش‌رفتار
از قضا بود در آن شهر شهی
که یکی روز بدیدش به رهی
دل بدو داد و عنان بازکشید
گفت کای زانکه چو تو دیده ندید
خواهی ار زانکه شوی همسر من
می‌نهم در کف پایت سر و تن
پاسخش داد چنین پس دختر
که: مرا بود پدر، هم مادر
همچو دُر زاده، ز هر عیبی پاک
دور ز آلودگی گوهر خاک
چون که من پای نهادم به جهان
پروراندند مرا از دل و جان
آب و نان بود مرا شیر و شکر
شُستی‌ام دایه به هر شام و سحر
تندرستی چو مرا حاصل شد
هم توانایی من کامل شد
لاجرم از پی تعلیم شدم
وز هنر شهره اقلیم شدم
برنشینم چو بر اسب تازی
یا کنم روی به چوگان بازی
بوسد از فخر رکابم بهرام
کز هنر یافته‌ام بهره تمام
پرورش یافته‌ای ار تو، چو من
وز هنر داده گر آرایش تن
من به همخوابگی‌ات گردم یار
ورنه از دیدن تو دارم عار
این سخن چون که شنید از وی شاه
گشت از بی‌خبری‌ها، آگاه
که خردمند فرو نارد سر
به کسی، جز که بود اهل هنر

***

رباعی

شرقی، تو اگر دیده‌ور و راهروی
هان تا پی وسواس شیاطین نروی
موجود ز معدوم نیاید بیرون
از نیست نیامدی که معدوم شوی

***

ای آن که دلت به عشق ‌و مستی است گرو
جز بر پی آنچه عقل گفته‌ست، مرو
در نزد خرد مستی و عشق است جنون
ای عاشق بیچاره، برو دانا شو

(سجادی: ۱۲۶۴ ر ۱۵۵؛گلچین معانی: ۱۳۵۲ر ۳۶۸ـ۳۷۰)

قطعه

دربارۀ لجام‌گسیختگی به نام آزادی:
جفت سگی کنار خیابان ناصری
بودند درج… و همی گفت بدرگی
دردا و حسرتا که در ایران هنوز ما
آزاد نیستیم به اندازۀ سگی

امیرالکتّاب در تهران که زیستگاه وی شد، با اعاظم ادبا و شعرا ایران از جمله: ملک‌الشعرا بهار و بدیع‌الزمان فروزانفر معاشرت داشت. شادروان دکتر مهدی بیانی، ‌مرحوم امیرالکتاب را برکشیدۀ بیان‌السلطنه ـ نیای خود ـ می‌داند و در توضیح آن می‌نویسد: «… هنگامی که ابوالقاسم‌خان قراگزلو ناصرالملک به ایالت کردستان رفت، میرزا سلمان فراهانی بیان‌السلطنه [از شکسته‌نویسان و رجال و ادبای نامور عهد قاجار] را به پیشکاری ایالت کردستان، همراه بُرد. بیان‌السلطنه در کرسی ایالت با ملک‌الکلام که سخندانی دانشمند بود، محشور و مصاحب بود و امیرالکتاب فرزند وی در عنفوان جوانی می‌زیست. معاشرت و مصاحبت بیان‌السلطنه با ملک‌الکلام موجب شد که با استعداد ذاتی و ذوق ادبی و هنری امیرالکتاب پی برد، تا آنجا که شایستگی او را در محضر ناصرالملک بازگو کند و والی،‌ امیرالکتاب را به دارالایاله خواند و او را تشویق به‌سزا کرد و بنواخت و در دستگاه ایالتی به کار انشاء گماشت. چون وزارت مالیه به ناصرالملک تفویض شد و به تهران آمد، بیان‌السلطنه نیز همراه و در وزارت مالیه همکار او بود و پس از اندک زمانی امیرالکتاب را به تهران خواند و او را در دفتر استیفای وزارت مالیه به کار گماشت. در فاصله ورود ناصرالملک و رسیدن امیرالکتاب به تهران، بیان‌السلطنه با ملک‌الکلام مکاتبه داشت و چندین نامه دوستانه به خط زیبا و به انشای شیوای ملک‌الکلام که خطاب به بیان‌السلطنه نوشته، نزد من است که در همۀ آنها از امیرالکتاب یاد کرده و «سلام مخلصانۀ» او را ابلاغ کرده است.

پس از درگذشت عضدالملک که ناصرالملک به نیابت سلطنت احمدشاه قاجار منصوب شد، امیرالکتاب همچنان در وزارت مالیه اشتغال داشت تا به سال ۱۳۰۷ به دفتر ریاست وزرا انتقال یافت و معززا با سمت منشی نخست‌وزیر، به انجام خدمت مشغول بود، تا به سال ۱۳۲۸ شمسی از خدمت متقاعد شد.

چون به سال ۱۳۲۲ شمسی به استدعا و کوشش شادروان ذکاءالملک فروغی نخست‌وزیر وقت، فرمان رضاشاه برای انتقال قسمتی از کتاب‌های کتابخانه سلطنتی به کتابخانه ملی صادر گردید، برای تفکیک کتاب‌های کتابخانه که مدتها متروک مانده بود، انجمنی از نمایندگان دستگاه‌های صلاحیت‌دار تشکیل شد. این نمایندگان عبارت بودند از: مرحوم حسین سمیعی ادیب‌السلطنه و آقای سیدیوسف شکرایی از وزارت دربار، مرحوم عبدالحسین هژیر از وزارت دارایی، مرحوم محمدقانع بصیری، بصیرالسلطان و ابراهیم توفیقی، صدیق همایون از بیوتات سلطنتی و نگارنده [دکتر مهدی بیانی] که در آن زمان مدیر کتابخانه ملی بودم، از وزارت فرهنگ و مرحوم امیرالکتاب از طرف نخست‌وزیری در این انجمن شرکت داشت و در این اجتماعات بود که من [بیانی] از نزدیک با امیرالکتاب آشنا شدم و مدت سه سال، هر هفته دو روز و هر روز سه ساعت که به کار تفتیش و تفکیک کتاب‌ها سرگرم بودیم، او به انتساب من به بیان‌السلطنه و من به کیفیت اخلاقی و علمی و ادبی و هنری او آشنا شدیم و رشته دوستی ما که پیوند خانوادگی نیز داشت، روز به روز استوارتر شد و از این موهبت تا دو روز پیش از مرگ وی، برخوردار بودم و بارها من به خانۀ وی رفتم و او به خانۀ من و کتابخانه ملی آمد و من [بیانی] از محضر پربرکت وی، بهره‌ها برداشتم و فایده‌ها اندوختم. (۱۳۴۴، ۳۷۱ـ۳۷۳)
  • بازديدها: 276

یادواره امیرالکتاب کردستانی - بخش نهم و پایانی

[مرحوم دکتر بیانی در ادامه می‌افزاید:] روزی گفتگو از کیفیت تعلیم خط میان من [بیانی] و او بود، گفت: خط شکسته را باید سردست و ایستاده توان نوشت. قلم و نی و مرکب گرفت و ایستاده سطری نوشت که شکسته‌نویسان دگر نشسته و روی زانو، با دقت، آنچنان نتوانند نوشت! (۱۳۴۴ر ۳۵۷)

با توجه به اینکه از زمان عمادالکتّاب و سپس در ایام حضور امیرالکتّاب با طرح و تألیف و چاپ و نشر رسم‌المشق‌ها دسترسی و تعلیم همگانی آغاز شد و مرحوم دکتر بیانی در بهمن ماه ۱۳۲۷ نخستین نمایشگاه خوشنویسی در ایران را از آثار موجود در کتابخانه ملی برگزار کرد، با پیوستگی علمی و هنری با امیرالکتاب کردستانی در راستای گسترش هنر خوشنویسی در نوروز ۱۳۲۸ با تألیف و چاپ و نشر کتاب فهرست نمایشگاه خطوط خوش نستعلیق، گام نخست را برداشت و چنان‌که از خاطرۀ صاحبان خبر و مقدمۀ کتاب یادشده به قلم بیانی برمی‌آید، گزارش تألیف احوال و آثار و خوشنویسان نیز که ده سال به طول انجامیده است، در همین مسیر و نیز انتقال آثار و کتاب‌های هنری و… از کتابخانه سلطنتی به کتابخانه ملی برای شکست انحصار و استفاده عموم صورت گرفته است و در این اقدام امیرالکتاب در کنار و مشاور و یار و همراه بیانی که پیشرو و طراح اصلی بوده، حضور داشته است چنان که در این باره می‌نویسد: «در خط‌شناسی در زمان خود بی‌همتا بود و در تعلیم خط استاد…» (۱۳۴۴ر ۳۷۵) و سپس بحث دورۀ رسم‌المشق او را آورده است که بدان اشاره کردیم!

اخلاق و اعتقاد امیرالکتاب

امیرالکتاب و خاندانش به راستی و پاک اعتقادی و اعتدال دینی اشتهار داشتند؛ چه خود و چه پدرش مرحوم ملک‌الکلام از معتقدان مقید به سنت سید انام بودند، امیرالکتاب (مکنّی به ابوسعید) در ایام کودکی با پدر به زیارت بیت‌الله الحرام مشرف شده، در بازگشت از طریق عراق به زیارت اعتاب مقدسۀ عتبات عالیات مشرف شده، چنان که شرح آن در سفرنامۀ ملک‌الکلام آمده است. (سیدزاده هاشمی: ۱۳۸۲، ۵۱) در خصوص مذهب و مشرب وی بیانی آورده است: «امیرالکتاب را آن‌چنان که من شناختم، مسلمانی بود پاک اعتقاد، مذهب تسنن ملایمی داشت و به صوفی‌گری تمایلی نداشت…» (۱۳۴۴ر ۳۷۳) بذّال و سخی‌الطبع و در آخر عمر، ‌از علایق دنیاوی گریزان شده بود و نسخه‌های خطی و مجموعۀ خطوط خوش را که یک عمر برای جمع‌آوری آنها رنج برده بود، پیوسته می‌خواست که از خود دور کند. از جمله خطوط خوش [مجموعۀ] وی یک مرقع به خط میرعماد بود، که نظیر آن را کمتر دیده‌ام؛ برای آنکه آن را از سر باز کند، مرقع را برای فروش، به یکی از رجال معروف عصر عرضه کرد و چون بهایی که برای آن به او پیشنهاد شد، مطابق طبع بلندش نبود، نه بهای آن را گرفت و نه مرقع را بازپس٫ یک نسخه دیوان حافظ به خط عبدالرحیم، با تاریخ کتابت ۸۶۲ را به من نشان داد؛ چون دریافت که من [بیانی] طالب نگاهداری آنم، نزد من گذاشت و تا آخر عمر، هر بار خواستم که نسخه را بازپس بدهم یا چیزی به هدیه، به جای آن، نپذیرفت. (۱۳۴۴ر ۳۷۴)

آخرین کتیبۀ امیرالکتاب

از شوربختی این بزرگ هنرمند خطۀ خط اینکه نه تنها آثار هنری و ادبی‌اش به سبب آنچه گذشت، پراکنده و بی‌سامان ماند، در هنرآفرینی‌های کتیبه‌نویسی نیز جز آنچه بر تارک آرامگاه حافظ می‌درخشد، یکی کتیبۀ آرامگاه پهلوی اول بود که پس از پیروزی انقلاب بر باد رفت. درحالی که می‌شد به عنوان نمونه‌ای از پایداری هنری و رقابت هنر ایرانی به ضمیمۀ عمارتی که آینه عبرت بود، باقی بماند. ماجرای نگارش و آفرینش هنری کتیبه را بیانی بدین شرح گزارش آورده است: «آخرین اثر بی‌نظیر وی، کتیبۀ جلی ثلثی است که برای آرامگاه رضاشاه شروع به نگاشتن کرد و نمی‌دانم که آن کار به کجا انجامید! در آخرین سال زندگی‌اش بدبینی شدیدی به ابنای روزگار پیدا کرد و همین زمان بود که روزی به من [بیانی]‌ گفت که: نگارش کتیبۀ آرامگاه را از من خواسته‌اند، ولی من خود را آمادۀ این خدمت نمی‌بینم. من برای اینکه یکی دیگر از بهترین نمونه‌های آثار هنری او به جای ماند، هرچه توانستم به تمنا و استدعا او را به انجام آن تشویق کردم، پس از شش ماه روزی به من گفت که: من نوشتن کتیبه را به عهده گرفتم، ولی برای سوزن‌زدن کمکی نداشتم و ناگزیر خود به این کار نیز پرداختم و اکنون دیگر چشمم کار نمی‌کند و کار نیمه مانده است! چند روز بعد به کتابخانه ملی نزد من آمد، یأس و دلسردی و ناتوانی را که در چشمان بی‌فروغش دیدم، اشک به چشمانم آورد… دو روز بعد خبر جانگداز مرگ وی را شنیدم… آیا این رادمرد دانشمند هنرمند نازک‌دل، از اندوه تسلیم مرگ نشد؟!‌» (۱۳۴۴ر ۳۷۵ـ۳۷۶)

پرواز من الظلمات الی النور

در گزارش مراسم فاتحه او ادامه داده است که: «در مجلس فاتحۀ وی چون خادم یک پاره از قرآن مجید به دستم داد، ‌پیش از آنکه جزوه را باز کنم، لحظه‌ای آن را به دست گرفتم و چشم به هم نهاده و هیأت نجیب و معصوم امیر را به پیش دیدۀ جان آوردم و پس آنگاه به تلاوت کلام‌الله پرداختم. جزوه از سوره ابراهیم شروع می‌شد و با این آیت: الر. کتاب انزلناهُ الیک لتخرج الناس من الظلمات الی النور باذن ربهم الی صراط العزیز الحمید». (بیانی: ۱۳۴۴ر ۳۷۶)

آثار امیرالکتاب در عرصۀ خط و خوشنویسی

۱ـ یک دوره آداب‌المشق با عنوان «تراز نوشتن»
۲ـ کتیبۀ آرامگاه حافظ در شیراز به قلم ثلث ممتاز ایرانی
۳ـ کتیبۀ ثلث دو دانگ گلوگاه سردر موزۀ ایران باستان
۴ـ کتیبۀ پیشانی کتابخانۀ ملی (سردر)
۵ ـ کتیبۀ دارالفنون (سردر)
۶ ـ کتیبه‌های برنجی دانشگاه تهران و دانشگاه خوارزمی (دانشسرای عالی تهران)
۷ـ کتیبه‌های فلزی ابنیه جدید فرهنگی در دهه ۲۰ در تبریز (آذربایجان) و دیگر شهرهای ایران
۸ ـ دیوان مرحوم حاج ملک‌الکلام به خط نستعلیق کتابت ممتاز (۱۳۳۶ق) تهران چاپ سنگی.
۹ـ آخرین اثر وی، کتیبۀ جلی ثلثی آرامگاه رضاشاه بود.

قطعات و الواح

۱ـ قطعه‌ای به قلم نیم‌دودانگ عالی، با رقم و تاریخ «کتیبه امیرالکتاب ۱۳۳۰» که قطعه شعری از خود اوست در مجموعه شادروان دکتر بیانی.
۲ـ قطعه قصیده برای ناصرالملک به قلم نیم دو دانگ عالی و رقم و تاریخ «کتیبه امیرالکتاب» ۱۳۲۹ در مجموعه شادروان سلطان قرائی.
۳ـ یک لوحه به قلم شش دانگ و نیم دو دانگ نستعلیق و دو دانگ رقاع و ثلث عالی مضمون: «حضرت رئیس‌الوزراء نجفقلی صمصام‌السلطنه، کتبه امیرالکتاب سنۀ ۱۳۳۰» در مجموعه شادروان علی عبدالرسولی.
۴ـ تعداد بالغ بر پنجاه قطعه نستعلیق ممتاز و عالی با اقلام متفاوت از قطعه و سطر و سیاه‌مشق در مجموعۀ استاد اردشیر اکبری.

مراثی امیرالکتاب

امیرالکتاب شب چهاردهم مهرماه ۱۳۲۸ مطابق با سوم ذیحجه الحرام ۱۳۶۸، چشم از این جهان فروبست و رخ در نقاب خاک کشید. در ماتم و یادبودی تاریخ دوم آبانماه ۱۳۳۸ از طرف انجمن ادبی فرهنگ ایران، مجلس یادبودی در موزه ایران باستان برپا شد و جمعی از دوستان وی و دانشمندان و سخندانان و هنرمندان در آنجا گرد آمدند و شاعران در رثای وی شعرها خواندند و ماده تاریخ‌ها آوردند، از جمله: «مات عبدالحمید طاب ثراه» و سخنور گرامی محمدعلی ناصح چنین [سرود]:

شرقی ز جهان چون به جنان ‌کرد شتاب
از گنج کمال گوهری شد نایاب
تاریخ وفاتش ار بجویی، یابی
از «حامد شرقی امیرالکتاب»

(بیانی: ۱۳۴۴ر۳۷۶)

و علینقی هوشیار قطعه‌ای در رثا و تاریخ فوت امیرالکتاب ساخته که از جمله این ابیات است:

ای دریغا که اوستاد زمان
رخت بربست از این سرا ناگاه
حاج عبدالحمید شرقی رفت
زین جهان خراب و وااَسَفاه
نیمۀ شب بـه سال خورشیدی

«مات عبدالحمید طاب ثراه» (فضائلی: ۱۳۵۰ ر ۳۶۹)

و بدین گونه دفتر حیات عالمی هنرمند ادیبی خردمند، حکیمی بهره‌مند بسته شد. شادروان حاج عبدالحمید ملک‌الکلامی کردستانی ملقب به «امیرالکتاب»، مکنّی به «ابوسعید» و متخلص به «شرقی»، فرزند مرحوم حاج میرزا عبدالحمید سقزی سنندجی (ملقب به ملک‌الکلام و متخلص به مجدی) که در سال ۱۳۰۲ق در سنندج چشم به جهان گشود، در سال ۱۳۶۸ق در ۶۶سالگی در تهران به جهان باقی شتافت، تا سخنی از هنر و خط و شعر و ادب و استعداد و جامعیت باشد، همواره یادش جاویدان است.

منابع

ابن‌خلدون، عبدالرحمن: مقدمۀ ابن‌خلدون. ترجمه محمد پروین گنابادی، ۲ ج، انتشارات علمی و فرهنگی،‌ ۱۳۸۲، تهران
امیرخانی، غلامحسین: آداب‌الخط امیرخانی، انجمن خوشنویسان ایران با همکاری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ‌تهران، ۱۳۷۱٫
اوزون چارشی‌لی، اسماعیل حقی: تاریخ عثمانی،‌ ۵ ج، ترجمه ایرج نوبخت، انتشارات کیهان، تهران، ۱۳۷۰ـ۱۳۷۷٫
بیانی، مهدی: فهرست نمایشگاه خطوط نستعلیق کتابخانۀ ملی، کتابفروشی علی‌اکبر علمی و شرکاء، تهران، نوروز ۱۳۲۸٫
ـ : ‌احوال و آثار خوشنویسان، انتشارات دانشگاه تهران، تهران، ۱۳۴۴٫
حیرت سجادی، عبدالحمید: گلزار شاعران کردستان، مؤلف، سنندج، ۱۳۶۴٫
راهجیری، علی: زندگانی و آثار عمادالکتاب، کتابخانه مرکزی، تهران، ۱۳۵۹٫
زرین خط، حسن: آداب‌المشق، دوره (؟) ـ (؟)، تهران، (؟)
سلطانی، محمدعلی: کُردها پرچمداران ادب فارسی در ایران و میانرودان، انتشارات اطلاعات، تهران، ۱۳۹۴٫
سیدزاده هاشمی، محمدطاهر: سفرنامۀ ملک‌الکلام (مجدی)، انتشارات توکلی، ۱۳۸۲
صالحی شهیدی، علی:‌ اولین رسم‌المشق چاپی ثبت شده در ایران، مجلۀ بررسی‌های تاریخی ایران، سال اول، شماره اول، ‌مرداد ـ شهریور ۱۳۷۲٫ صص ۶۲ ـ ۷۱ .
صفا، ذبیح‌الله: تاریخ ادبیات ایران، ج ۱ر۵، انتشارات سروش، تهران، ۱۳۶۶٫
عزت‌پور، فاتح: نگرشی کوتاه بر خوشنویسی در کردستان، اداره کل ارشاد اسلامی استان کردستان، تهران، ۱۳۶۲٫
فضائلی، حبیب‌الله، اطلس خط، (؟)، تهران، ۱۳۵۰٫
گاور، آلبرتین: تاریخ خط، ترجمه عباس مخبر، کوروش صفوی، نشر مرکزی، تهران، ۱۳۶۷٫
گلچین معانی، احمد: گلزار معانی، (؟)، تهران، ۱۳۵۲٫
لین پول، استانلی، طبقات سلاطین اسلام، ترجمه عباس اقبال، کتابخانۀ مهر، تهران، ۱۳۱۲٫
مخصوص، مسعود: احوال و آثار مخصوص، انتشارات سروش، تهران، ۱۳۶۸٫
میرخانی، سیدحسین: دورۀ رسم المشق نستعلیق، انجمن خوشنویسان ایران، تهران، ۱۳۴۸٫
یزدانی، سیف‌الله: رسم‌المشق یزدانی (تعلیم خط نستعلیق)، ناشر یزدانی، تهران، ۱۳۶۲٫
؟ : عبدالحمید ملک‌الکلام «شرقی» امیرالکتاب، مجلۀ تلخ، سال یکم، شماره اول، اردیبهشت ۱۳۶۲، صص۵۷ ـ۶۱ .