• بازديدها: 348

خط سوم نستعلیق - بخش دوم

مکتب کلهر
 
الف ← مشاقی؛ از ضروریات رسیدن به هدفی برتر؛ سلوک و ریاضت خارق‌العاده در انجام و اجرا و ارائه هر چه بهتر قالب و ساختار هنر خوشنویسی است. نمونه سیاه‌مشق‌هایی که از میرزا رضا کلهر به یادگار مانده است با نمونه‌های سایر معاصرین و متقدمین او جز به ندرت قابل قیاس نیست. سیاه مشق میرزا با منافذ سوزنی و حروف و کلمات تنگاتنگ بیانگر تحولی است که از مرحله تقلید صرف و نمونه‌سازی هر چند در اوج و مستحکم فرسنگ‌ها فاصله دارد، انضباط و در یک کلام دستیابی به ساختاری جذاب برای آفرینش اثری هنرمندانه و ماندگار به نام سیاه مشق در مشاقی میرزای کلهر جایگاهی ندارد. در مکتب میرزای کلهر سیاه مشق هدف نیست بلکه وسیله است. سیاه مشق‌های او سندهای گویایی هستند که آنچه را به عنوان هدف نهایی از انجام این ریاضت طاقت‌فرسا پیگیر بوده است، نه اثبات مرتبه و شأن هنری خود و تنظیم هویتی گویا برای آن بلکه، تعلیم پنجه‌های خلاقه‌ای بوده است که در تجلی مکتب جدید بتواند آنچه را دلخواه و اوج خواسته باطنی هنرمند است، اجرا نماید. در اینجاست که ایجاد جاذبه و سواد و بیاض متن و انتخاب رنگ، آشکاری مطابقت نعل به نعل دوایر و کشیده‌ها، ظهور قهرمانانة پنجه‌های پولادین در اجرای کلمات و حروف معنی ندارد و در واقع درک و فهم و تحریک حس زیباشناختی بیننده در نظر گرفته نشده و به عبارتی آرمان هنرمند ورای دیدار و قضاوت و جلب نظر حال و آینده بوده است؛ به قول استاد کیخسرو خروش؛ از مطالعة زندگی کلهر این طور استنباط می‌کنیم که او هرگز به فکر نام و افتخار نبوده و اگر تمام وقت خود را صرف فن و حرفه‌اش کرده باز هم قصد تفنن بوده است به خاطر جلب نظر این و آن و تعریف و تمجید یا پول و شهرت ذوق و سلیقه خود را فدا نکرده و فقط به اصالت کار خود و هنر خود پایبند بوده است.(60)
 
مشاقی گودی در زورخانة خوشنویسی کلهر برای نرمش و چرخش و توانمندسازی پنجه‌ها و کف دست و مچ او برای یک قلم‌نویسی و هماهنگی دل و دست بود، یعنی آنچه را به تمام و کمال دلخواه اوست، دست‌های کارکشته و ریاضت‌دیده او اجرا نماید و در واقع با حرکات خارق‌العاده هر طرحی از حروف و کلمات را در نظر نقاد و پیشرو او نقش بسته است، با نرمی تمام بر صفحه کاغذ جاری نماید و این پشتوانة گسترده و خالص از ریاضت مشاقی موجب توفیق او در اثبات زیباشناختی مکتب جدید و ترویج آن سرمایه هنری و بازدهی و به ثمر رسیدن رنج‌های طاقت‌فرسای او گردید، رنجی به ترسیم و تجسم شاگرد وفادار او عبدالله مستوفی که در مستندسازی مکتوب زندگانی هنری و اجتماعی و سیاسی میرزای کلهر که سیمایی جامع و مانع به دست داده و حقی عظیم در این راستا دارد در این باره آورده است که؛ میرزا رضا کلهر عاشق مشق بود، ... طرز مشق کردنش هم منحصر به خودش بود، مثلاً؛ یک هفته مشق دائره می‌کرد، از گوشه بالای کاغذ دوایر متصل به هم روی کاغذ رسم می‌نمود، سطر اول که تمام می‌شد سطر دوم را چنان به سطر اول نزدیک شروع می‌کرد که فاصله‌ای بین دو سطر دیده نمی شد و همین که صفحه را تمام می‌کرد، جز حاشیه چند میلی‌متری، تمام صفحه سیاه و ندرتاً نقاط میکروسکپی سفیدی در آن باقی می‌ماند. بعد از یک هفته مشق دائره عکس می‌کرد. سطرها را برخلاف مشق دائره از چپ شروع و به راست ختم می‌کرد و صفحه سیاهی می‌ساخت. بعد از آن مثلاً یک هفته مشق مد می‌کرد، خطوطی به بلندی دو سه سانتی‌متر موازی و پشت سر هم رسم می‌نمود. این مشق را به مناسبت صدای قلم بر روی کاغذ، خِرت خِرت مرسوم کرده بود. در مشق خرت خرت دیگر آن نقاط نادر سفید هم در روی صفحه نبود و تمام صفحه یک کاسه سیاه می‌شد. در مشق خرت خرت تا موقعی که قلم روی کاغذ گردش می‌کرد، میرزا نفس را در سینه حبس می‌نمود به طوری که وقتی مشغول این مشق می‌شد، مثل این که کار بدنی سنگینی را انجام می‌دهد بعد از برداشت قلم نَفَسه می‌زد...(61)
 
خصوصیات و ویژگی‌های هنری شیوة نوین کلهر را در تحلیل و کالبدشکافی سبک کلهر در خوشنویسی خطّ فارسی و معرف‌های مکتب او که نتایج ریاضت و مشکل‌پسندی او بود، آوردیم. سختگیری و مرتبه مشکل‌پسندی و وسواس هنری میرزا رضا موجب فقدان اکثر آن نمونه‌های مشاقی گردید، زیرا هر چند خود می‌دانست چه گوهرهای گرانبهایی را بر صفحه کاغذ نوشته است اما مصداق بارز عشق بود، عاشقی که معشوق را معدوم می‌کرد تا آن را در کف هنرناشناسان نبیند، شاهد واضح آن که اگر برنامه‌ریزی و هماهنگی با صنعت چاپ نبود و تمهیداتی که در این راه به ذهن پیشرو و پویا اندیشیده بود، ما امروز اثری قابل بررسی از یادگاری‌های هنری کلهر در دست نداشتیم. به قول استاد کیخسرو خروش؛ نظر بلند او همیشه جلوتر از کارش بود و چون طبع مشکل‌پسندش به آنچه می‌نوشت رضا نمی‌داد و (توقف) و (نتیجه‌گیری) را در روند هنریش دوست نمی‌داشت، آثارش را معدوم می‌کرد.(62) تا جایی که مهدی بامداد فرزند رفیع بامداد که از دوستان نزدیک میرزا کلهر بوده است، در معرفی میرزا نقل می‌کند که از پدرش رفیع‌الملک بامداد که؛ میرزا محمدعلی خان معاون‌الملک (قوام‌الدوله) که پسرهای او میرزا احمد خان و میرزا محمود خان پیش میرزا رضا مشق می‌کردند و از شاگردان او بودند، او [کلهر] را برای چند روزی دعوت کرده بود که به جعفرآباد باغ ییلاقی او [معاون‌الملک] بیاید. میرزا هم رفته بود. من [رفیع] روزی در آن حدود کار داشتم و به دیدن او هم رفتم. باغ جعفرآباد را آبیاری کرده بودند و میرزا هم در یکی از گوشه‌های باغ زیر درختی نشسته و مشغول کار خودش که همان نوشتن سیاه مشق باشد، بود. در این بین معاون‌الملک آمد سیاه مشق‌های میرزا را دید به میرزا گفت که تمام این سیاه مشق‌ها را [هر کدام] دو ریال می‌خرم بدهید به من، میرزا قدری فکر کرد و بعد گفت نه. بعد از رفتن معاون‌الملک باد شدیدی وزید و تمام سیاه مشق‌ها را در میان باغ آب داده شده، پراکنده نمود. من و میرزا با زحمتی زیاد تعدادی از آنها را جمع‌آوری کردیم اما بقیه کثیف، گل‌آلود و خراب شده بود. پس از آن که از این کار فراغت پیدا کرده و نشستیم، من میرزای کلهر را که همیشه به او آقای میرزا یا جناب میرزا خطاب می‌کردند، ملامت کردم که چرا هر یک از اینها را به دو قران نفروختید و مبلغی به خود ضرر زدی و مقدار زیادی از آنها به کلی از بین رفت. میرزا جواب داد: «که اینها نمی‌دانند که من چه نوشته‌ام و خطوط من تا چه اندازه ارزش دارد.»(63)
 
عدم اثری ارزشمند را بر وجود آن اثر ترجیح دادن و از منافع و تأمین نیازها گذشتن برای هدفی والاتر و بالاتر یعنی ایجاد پیوندی در بین سنت و مدرنیته با اندیشه‌ای آینده‌نگر، ما را به فراست و ابداع و ابتکار میرزا و پشتوانه‌ای گرانسنگ از فیزیک بدنی ساخته و پرداخته که حتی برای استمرار توانایی و در فرم بودن دست‌های معجزه‌گر در سواری نیز دست راست را در آغوش می‌گرفت. رسالت هنری در اوج و شخصیت استثنایی این هنرمند را در عرصة خوشنویسی خطّ فارسی به ما می‌نمایاند. در اینجا به حکایت میرزا و صنعت چاپ و نیز استفاده بجا و تبلیغی او از کرسی‌های اعجاب‌برانگیز حکاکی و مُهر که تأثیری مهم در معرفی برتری مکتب میرزا داشت و نیز بررسی طراحی‌های او برای ابراز خوشنویسی نوین، می‌پردازیم.

میرزای کلهر و صنعت چاپ‌نویسی
 
دربارة چاپ سنگی و کیفیت انجام آن در مآخذ و مراجع، پژوهشی، شرح یا توضیحی جامع و مانع نیامده است و آگاهان و خبرگان صنعت چاپ به هر طریق توضیحی به دست نمی‌دهند که خواستاران از چگونگی آن مطلع شوند. آنچه شنیده و خوانده‌ایم، حکایت از آن دارد که این شعبدة مدرن و صنعت نوپا، چنان ساده و بی‌پیرایه بوده و نیازمند وسایل و ابزاری اوّلیه، که حتی در مسیر سفر و اطراقگاه‌های موقت با تهیه مواد و کاغذ، چاپخانه برقرار و به چاپ و نشر اقدام می‌شده چنان که آثار ارزشمندی چون روزنامه اردوی همایون و مرآت السفر در مسافرت خراسان و در معیت اردو و خیمه و خرگاه شاهی به قلم میرزای کلهر و چاپچیان انطباعات خاصه صورت می‌گرفته است، که با آن کارگاه ساده و بی‌تکلف میرزا، شاهکارهای هنر خوشنویسی ایرانی را همراه با استعانت صنعت نوین چاپ آفرید؛ در این مقوله نادر و پیروز یعنی پیوند آغازین سنت و اندیشه و ابداع مدرنیته یگانه چهرة موفق میرزای کلهر بود که ذات شایسته و خلاق او در کالبدی چون پولاد آبدیده و آلیاژی قابل انعطاف در طی مسیری پرنشیب و فراز که لازمه‌اش ریاضت، پشتکار، ایثار، استعداد، ابداع و... بود، توانست چنان اتحادی به وجود بیاورد و چنان شگفتی بیافریند که هیچ هنرمند مقلد و متقدم و صاحب ادعایی نتواند به آن نزدیک شود. میرزای کلهر در این زمینه تمامی مشخصات و ضروریات و لوازم اجرای خوشنویسی که تابع زمان و مکان و لوازم و موقعیت و... بود بر هم زد و در کنار صنعت نوین چاپ با ابزاری که از هیچ جهت با قوانین و ضروریات هنر خوشنویسی مطابقت نداشت و با کسب توانایی خارق‌العاده و وصف‌ناپذیری در اجرای حروف و کلمات منطبق با ارائه مطلوب چاپ سنگی، امری محال و غیرقابل قبولی را که از نظر سنت‌گرایان صمغ‌نویس که به شیوه معمول و اسباب کتابتی به کمال همچنان اسیر تقلید بوده و در تحریر به سازش و پردازش و قلمبرداری عادت کرده و یک قلم‌نویسی را امری غیرممکن می‌پنداشتند و از مرکب چاپ به عنوان معجون ابلیس و دیو سیاهی که هیچ گاه راه رهوار قلم نمی‌شود، یاد می‌کردند، توانست سر قافلة کاروانی باشد که در پیشرفت تکنولوژی روز، پیروان سنت‌گرا نیز نتوانستند در دایره مرجعیت و موقعیت دشوار اجتهادی و اجرایی آنان قرار گیرند زیرا پس از گذشت قریب نیم قرن با ظهور دستگاه گراور و لیتوگرافی و عکسبرداری، صعوبت چاپ سنگی به طاق نسیان نهاده شد و سیمای دیگری از پیوند کتابت صمغی با صنعت چاپ فراهم آمد. میرزا رضا برای عبور از آن گریوة هولناک اقداماتی انجام داد که تا زمان او از هیچ خوشنویسی مشاهده نشده بود و پس از وی نیز مقلدان و پیروانش به توانایی او نرسیدند که همه و همه از خصوصیات چاپ‌نویسی بود، مرحوم دکتر بیانی می‌نویسد: «نکته دقیقی در سبک میرزا هست و آن این که با قدرتی که در کتابت و مشق داشت و هر حرف مفرد یا حروف مرکبی را یک قلم می‌نگاشت، تمام حرکات قلم در خط او مشخص و مانند این است که مثلاً در یک حرف (ی) که از سه حرکت متمایز تشکیل می‌یابد، این حرکت سه جزو مجزی است که به یکدیگر پیوسته گردیده است(64) و میرزای کلهر تمامی این مهارت‌ها را برای هماهنگی با صنعت چاپ با مشقات مشاقی و صرف عمر و بذل جان و مال و عهد و عیال کسب کرده بود که عبدالله مستوفی که با چاپ سنگی و مشخصه‌های موازی با آن آشنایی کامل داشته زیرا این صفت در عهد جوانی و میانسالی او رایج بوده می‌نویسد: هیچ ما ندیدیم میرزا کاغذی دست بگیرد و سطری بنویسد. شاید تاکنون کسی که خطش به خوبی خط میرزای کلهر روی سنگ چاپ برگردد، نیامده باشد. قلم را که روی کاغذ می‌گذاشت یک قلم یک کلمه را تمام می‌کرد. اهل فن می‌دانند که کمتر کسی است که در نوشتن اینقدر قدرت داشته باشد که تمام کلمه را بدون برداشتن قلم از روی کاغذ از کار دربیاورد و در چاپ‌نویسی این کار یکی از لوازم و به این جهت است که خطوط چاپ میرزای کلهر با خطوط غیرچاپش هیچ فرقی ندارد.(65) میرزای کلهر برای امکان‌پذیری چاپ سنگی و خوشنویسی فارسی تمامی زمینه‌ها را با ذهن نقاد و پویا و قدرت و توانایی وصف‌ناپذیر مهیا ساخت از جمله مراتب لازم و عوامل تأمین‌کننده سرعت در کتابت که به قول استاد علی راهجیری عبارت بود از؛ گذاشتن به اصطلاح گوشت بیشتر قلم برای ستبر کردن و تأمین حرکت تند قلم و نیم گرد کردن نوک و وجه زبان قلم برای سرعت حرکت و قلمرانی و کناره‌نویسی و عدم ساخت و ساز و پیش راندن سریع قلم، کوتاه کردن میدان آن برای تسلط دست در حرکت، گذاشتن مویی در شکاف قلم برای بهتر جاری شدن مرکب چاپ، ضخیم‌نویسی و جلوگیری از نازک‌نویسی، نگذاشتن سرکش‌های کاف و در اجرای ضعف و قوت و کلفت‌تر شدن دندانه‌ها و مراکز کلمات و مرکبات حروف و باز شدن نقطه‌ها و روشن قرار دادن هر نقطه در سر جای خود و در اصطلاح [گرفتن] کمی از حرکت قلم در اجرا و کتابت طرح گروه‌گرایی و تجمع‌نویسی و عدم توجه به مفردات، نمایش و هجوم صفحات زنجیری یک نواخت و هماهنگ و...(66)
 
و با این حرکت بنیادی، میرزا رضا کلهر به عنوان پیشرو هنر انقلابی همگام با تحولات معاصرش در اروپا و پیش از نهضت مشروطیت و دگرگونی اوضاع سیاسی که محضر و مکتب میرزا و دوستانش در آن بی‌تأثیر نبودند، هنر خوشنویس خطّ فارسی از انحصار اشرافیت خارج شد هر انسان علاقه‌مند در هر لباس و طبقه‌ای در صورت تمایل و پیگیری می‌توانست روزنامه‌ها و کتاب‌های چاپ سنگی و نمونه‌های قابل استفاده هنری و مطالعاتی خط میرزا و پیروانش را در اختیار داشته باشد و دیگر مانند سابق تنها دربار و وزرا و شاهزادگان و امرا با به خدمت گرفتن خوشنویسان صمغی‌نویس، صاحب نسخه‌های منحصر به فرد نبودند. این گام نخستین بارقه اطلاع‌رسانی و انتقال پیام همگانی و تنویر افکار عمومی بود که به همت والای میرزای کلهر صورت گرفت. میرزا رضا به همین نیز بسنده نکرد و برای همگانی شدن و ترویج و تبلیغ خط فارسی در قالب عروس خطوط اسلامی (نستعلیق) گامی دیگر برداشت و پیش از اختراع خودنویس که اولین بار قلم‌های فلزی فرانسوی برای نگارش جای نوشت‌افزار قدیم، یعنی قلم نی سنتی را گرفت و در ادارات و مؤسسات کاربرد آن متداول شد؛ نمونه‌ای از قلم آهنی را که میرزای کلهر مخصوص تحریر خط فارسی طرح کرده بود، به خارج فرستادند و سفارش داده، پس از آن قلم‌های آهنی خطاطی برای فارسی‌نویسی با طرح و ابداع میرزای کلهر ساخته شده به ایران آمد.(67)
 
در حالی که خط و کتابت مکتب قدیم به هیچ وجه توانایی ارضاء نیاز فرهنگی اجتماعی جامعه ایران در عصر ناصری را نداشت. میرزای کلهر و پیروانش با تسریع و تکثیر و انتشار نمونه‌های برجسته آثار فرهنگی اعتقادی و میهنی و اجتماعی تحولی شگرف در جامعه ایران آن زمان به وجود آوردند که روشنگری و ترقیات در پی را باید زاییده آن تحول و دگرگونی فرهنگی دانست. به قول استاد علی راهجیری ... گو این که کلیة خوشنویسان و کسانی که دست‌اندرکار کتابت و چاپ‌نویسی بودند سهمی از تحول را به عهده داشته‌اند و نمی‌توان آنها را نادیده گرفت ولی به اصطلاح کباده‌کش این میدان محمدرضا کلهر بود که تصرفات عمده و اصولی را در کتابت و خط و خوشنویسی و افزار آن ایجاد کرد که اکنون تناسب فضیله زمان در عصر حاضر از آن او و مکتب نوظهور اوست؛ مکتب میرزا محمدرضا کلهر به مثابه یک الگوی تناسب زمان که ناچار هنر پیشرو در پروسه اجتماعی و نفوذ آن در توده‌های مردم بود در دسترس عموم قرار گرفت، اما این استقرار و استمرار مکتب که تاکنون به شیوه‌های گوناگون جریان یافته است وسیله شاگردان این استاد باصفا و بی‌بدیل که از جهت صفای باطن و ایثار از تمام خوشنویسان زمان خود برتر و افضل بوده است...(68) [تا زمان ما ادامه یافته است]
تمامی پیروان و ادامه‌دهندگان مکتب میرزای کلهر از افراد عادی و مستعدان متوسط‌الحال بودند که در شرح شاگردان میرزا رضا به معرفی آنان پرداختیم. در کنار این امور میرزا رضا به امر حکاکی که نوعی تمبر و تائید و تبلیغ در آن زمان به شمار می‌رفت توجه نمود و هر روز صدها نامه با کرسی و تحریر مطابقت با مکتب میرزا رضا در تهران و شهرهای ایران دست به دست می‌گشت. به قول مرحوم مستوفی: «یکی از شاگردان مشق میرزای کلهر میرزا نصرالله نواده آقا محمد طاهر حکاک بود که به شغل اجدادی خود مشغول و تازه نزد میرزا آمده از او تعلیم خط می‌گرفت. بعضی از شاگردهای میرزا مهرهایی به او سفارش می‌دادند. میرزا در مهرهای سفارشی به میرزا نصرالله و ترکیب کلمات آن، سلیقه و اسلوب خود را به کار می‌برد. اکثر شاگردهای میرزا مهرهای کار میرزا نصرالله را داشتند به طوری که شیوه خطّی میرزا به این وسیله در حکاکی هم وارد شد...»(69)
 
علاوه بر این، میرزای کلهر با این ابداعات و تحول در امر آموزش خط و خوشنویسی نستعلیق نیز دگرگونی چشمگیر ایجاد نمود و نه تنها آموزش را به امری عمومی و سهل‌الوصول مبدل ساخت بلکه از لحاظ پذیرش مستعدان سد انحصار طبقاتی آن را شکست و از لحاظ مدت تعلیم و آموزش به تصریح اکثر صاحب‌نظران این زمان چهل ساله را به چهار سال تقلیل داد و هنرجو در طی همین ایام می‌توانست با بروز لیاقت و استعداد به نحوة تحریرِ خوش، دست یابد. بنابه قول استاد غلامحسین امیرخانی؛ در مدت سه چهار سال خط آنها از آب و گل درمی‌آمد... دلیل این پیشرفت سریع امکان رؤیت و دیدن نحوه قلم‌گذاری این استاد بزرگ است که برخلاف گذشته که تغییرات گردش قلم در دور مخفی است و درک کیفیت و چگونگی آن برای هنرجویان و مبتدیان دشوار است و شاید به همین جهت سال‌ها طول می‌کشید تا کسی بتواند از مقدمات فراگیری خطّ عبور کند. در شیوة کلهر این فرصت به وجود آمده است، نکته جالب این که این خاصیت بدون لطمه به «دَور» در خطّ اوست و همین امتیاز از عوامل مؤثر رایج شدن شیوه جذاب میرزاست(70) و نیز تأکید دارند که کیفیت قطع زدن، مقدار گوشت قلم، میزان متناسب انحرافِ قط «که معمولاً متوسط توصیه شده» می‌تواند راه طولانی و دشوار تحصیل خط را کوتاه‌تر کند.(71)
 
در تحلیلی صحیح از تحولی که میرزای کلهر در زمان حساس و تغییر اجتماعی جامعه سنتی کلاسیک به دوره‌های طلوع پنهان مدرن ایجاد کرد، درمی‌یابیم که کلهر به درستی دریافته بود که دوران قطعه و کتیبه و چلیپا جز به تفنن و توصیه به پایان رسیده است و سرمایة زمانی و عمر طلایی و استعداد الهامی و ایثار و توفیقات روزافزونی که در مسیر درست از سوی کلهر به کار گرفته شد، هر چند به عبارتی در جهت کاری سنتی و موزه‌ای نبود، اما هر حرف و کلمه، سطر و صفحه‌ای که از او بازمانده است بدون هیچ شائبه خود مرقع و موزه‌ای بی‌بدیل است که صفحات اردوی همایون، سفرنامه، تقاویم و سطر خلعت بهای مرحوم آقا مرتضی نجم‌آبادی در مجله یادگار که نمونه بارز و بی‌نظیر مکتب کلهر است(72) و نیز سیاه‌مشق‌هایی به دست آمده، شاهد ادعاست.
 
میرزای کلهر در شیوه آموزش نیز تحول به وجود آورده به جای استاد محوری، به هنرجو میدان بروز استعداد و ظهور و ابداع می‌داد و علی‌رغم شیوة تمام استادان معاصر که با سرمشق خود تعلیم را آغاز می‌کردند، به قول مستوفی؛ میرزا رسم نداشت سرمشق بدهد، چند مصراع از اشعار را مرتب کرده بود که در آنها کلماتِ مناسبِ با قوة مبتدی و متوسط و منتهی وجود داشته باشد و وقتی که می‌خواست سرمشق را عوض کند، با نیش همان قلم خِرت خِرت‌نویسی در گوشه صفحة مشقِ شاگرد مصراع جدید را قلم‌انداز ترکیب می‌کرد و به دست شاگرد می‌داد و او از روی آن با قلم درشت، روی صفحه، سطر را می‌نگاشت و به نوبت نزد میرزا می‌برد و تعلیم می‌گرفت.(73)

زندگانی خصوصی و اندیشه سیاسی میرزا رضا کلهر
 
یکی از توفیقات کم‌نظیر کلهر که در زندگانی هنرمندان شرقی جز به‌ندرت نمی‌توان نمونه آن را یافت، داشتن شاگردی خوش‌ذوق و اهل فضل و قلم و وفادار به دیدنی‌ها و شنیدنی‌هاست که بتواند دقیق‌تر از هر دوربین فیلمبرداری زندگی هنری، اجتماعی، سیاسی و خصوصی استادی چنین نامبردار را در مکتوبات مستند خود علاوه بر ترسیم، مجسم نماید و میرزای کلهر در کنار تمام محرومیت‌های اقتصادی و رفاهی از این موهبت الهی برخوردار بوده است و آن وجود شاگردی چون مرحوم عبدالله مستوفی است که ابعاد مختلف زندگی میرای کلهر را در اثر ارزشمند خود به رشته تحریر درآورده است. زندگی داخلی، بینش اجتماعی، پیچ و خم‌های مسیر منزل، معماری ساختمان مسکونی، ساکنان منزل و عیال و اولاد او، ارتباطات و واردین و میهمانان و دوستان و همدمان و انیس گرمابه و گلستان، ارتزاق و امرار معاش، برخورد با اشراف و ادنی، نحوه پذیرش شاگردان، مشاقی و برنامه‌ریزی روزانه، ترتیب تعلیم و آموزش، اخلاق فردی، پوشش و البسه شخصی، سیما و مشخصه‌های شخصی ظاهری و حتی مرغ و خروس و سگ و... همه و همه از قلم تیزبین و چشم ریزبین این شاگرد بزرگوار میرزای کلهر دور نمانده است.
 
در این مقالة مجسم میرزای کلهر همچون قهرمان داستان در زمان خود با همه چیز و همه کس و تمامی تحرکات اجتماعی و سیاسی اطراف خود ارتباط مستقیم دارد. از مسجد تا دربار از وزارت انطباعات و دیوان اعلی تا شید و کید بازار و از مجلس اشراف و قافله زوار شاهی تا هم‌نشینی با سیدلطفعلی یزدی لوطی زنجیرکش بی‌باک و مشهور یزد که سوراخ سنبه هر کاری را خوب بلد بوده و از تجار باج می‌گرفته و بهادری و عیاری و دریادلی او و خلاصه این بیان روشن اگرچه به ده صفحه نمی‌رسد (237 ـ 245) اما در طی مطالعه آن گویی خواننده رمانی جذاب و چند صفحه‌ای را درباره مسائل همه‌جانبه زندگانی میرزای کلهر به دقت بررسی می‌کند و تمامی مأخذ از این اثر ارزشمند در تمامی ابعاد حیات کلهر بهره‌مند بوده و هستند؛ در معماری زیستگاه میرزا می‌نویسد: در خیابان جلیل‌آباد، گوشه شمال غربی جلو خان عضدالملک، کوچه‌ای از مشرق به مغرب امتداد داشت که به محلة سنگلج می‌رفت. در این کوچه جز یک در بسته‌ای که در اندرونی عضدالملک بود و ظاهر آراسته‌ای داشت. باقی خانه‌ها محقر و بعضی خرابه بود. و در آخر این کوچه یک پیج هفت هشت ذرعی که به سمت جنوب می‌رفت. کوچه سابق‌الذکر را به کوچه مدرسه میرزا زکی متصل می‌کرد. این کوچه هم مثل کوچه قبل از مشرق به مغرب امتداد داشت. خانه‌های این کوچه اعیانی‌تر و چند دکان داشت. منتهای این کوچه به سمت شمال می‌پیچید. در ضلع شرقی اوّل این کوچه خانه‌ای بود که متعلق به میرزا رضا قلی و میرزا آن را به ماهی دو تومان اجاره کرده بود.
 
این خانه برخلاف خانه‌های اعیانی شهر در سمت شمال بنایی نداشت. یک سه قسمتی (در ایوان جلو دو اطاق جنبین، یک اطاق شاه‌نشین‌دار در وسط) بنای سمت مغرب را تشکیل می‌داد و سه اطاق تنکه‌سازی در سمت مشرق و در سمت جنوب هم مطبخ و آب‌انبار داشت. مدخل خانه راهرو و یک ذرع چارکی بود که پهلوی اطاق اوّل سه قسمتی سمت مغرب و در غلاف بنای سمت جنوب واقع شده و واردین را به صحن حیاط دلالت می‌کرد. از این راهرو دری هم به اطاق اول سه قسمتی سابق‌الذکر که مجلس مشق تابستانی و بهاری بود، داشت.
 
شاگردان بدون این که به حیاط کاری داشته باشند، به این اطاق وارد می‌شدند. اطاق کاهگلی و دیوار سمت کوچه آن نمناک و چند باری برای جلوگیری از رطوبت، بنایی هم در دیوار شده و با وجود این آثار خوردگی رطوبت در دیوار تا نزدیک طاقچه هویدا بود. در یک گوشه حصیر شیرازی افتاده، در گوشه دیگر گلیمی افکنده بودند، در محل آبرومند اطاق یک نمد آهکی افتاده، روی آن یک روفرشی کرباسی که از روز خرید، رنگ صابون ندیده بود، گسترده بودند. این روفرشی برای آن بود که تراشه‌های قلم‌هایی که میرزا می‌تراشید، به نمد نچسبد. با این همه تمام اطاق مفروش نبود. در زمستان مجلس مشق ما از این اطاق به اطاق کوچکتری که در قسمت شمالی بنای ضلع شرقی حیاط بود، منتقل می‌شد. این اطاق کوچک‌تر و با سقف کوتاه‌تر، خشک و سفیدکاری بود ولی از روزی که ساخته شده بود، تعمیری از آن نکرده بودند و دیوار و سقف اطاق از دودة چراغ رنگ سربی پیدا کرده بود.
 
حیاط ده دوازده ذرع طول و هفت هشت ذرع عرض و در سمت شمال و آفتابگیر، حوض و به رسم معمول دو باغچه و خرندهایی داشت. این حوض شکسته و همیشه به قدر نیم ذرع سرش خالی و آب سبز رنگی تا کمر حوض را پر کرده بود. از مرور دهور فرش حیاط که اولش نظامی بوده به سقط فرش تبدیل یافته و باغچه‌ها با کف حیاط طراز شده و سال‌ها بود که رنگ بیل ندیده بودند. ده بیست مرغ در این حیاط در گردش بودند و با نوک‌های خود ملاط سقط فرش‌ها را می‌کاویدند. در این باغچه‌ها یکی دو جا ته کوزه یا لولئین سرشکسته‌ای را در زمین چال کرده بودند و در‌ آن آب می‌ریختند که مرغ‌ها لامحاله تشنگی نکشند.
 
میرزا کوزه قلیان لب پریده‌ای داشت و مقداری ارزن یا گندم در آن بود که گاهی که از اطاق بیرون می‌رفت، خود متصدی دانه دادن مرغ‌ها می‌شد. هر وقت از اطاق به حیاط می‌رفت، مرغ‌ها او را احاطه می‌کردند و گاهی که از رفتن به حیاط غفلت می‌کرد، مرغ‌ها به ایوان می‌آمدند و مثل دم دکان‌های نانوایی و پارچه‌فروشی وسقط‌فروشی و سیگاری این دو سه سال اخیر، داد و فریاد راه می‌انداختند. گاهی بعضی از مرغ‌ها که تخم کرده بودند به ایوان اطاق میرزا می‌آمدند و به وجود آمدن شاهکار خود را در آنجا اعلام و بعضی که خیلی جار و جنجال برپا می‌کردند، میرزا از توی اطاق می‌گفت: «تخم کردی؟ ... خوب کردی!» و گاهی اتفاق می‌افتاد که همین تفقد میرزا، حیوان را متقاعد کرده و از داد و فریاد دست برمی‌داشت.
 
میرزا لباس راسته و بر روی لباس عبایی می‌پوشید، یک چشمش پیچیدگی کمی داشت، گوش‌هایش سنگین و قدش متوسط بود، با ریش نوک‌دار قرمز. سر را تماماً می‌تراشید و تا از خانه بیرون نمی‌رفت، لباس رو نمی‌پوشید. در تابستان با پیراهن و زیرجامه بود، گاهی در حین مشق یک دوشکچه را دولا می‌کرد و زیر ران چپش می‌گذاشت. روی کاغذ صابون خشک می‌زد و می‌گفت این عمل موجب نرمی کاغذ و آسانی گردش قلم بر روی آن می‌شود... میرزا سگی به اسم شنگول داشت. جای این سگ اکثر پشت در خانه بود. به مجرد این که دست به در می‌خورد صدای پارس شنگول بلند می‌شد. اگر هم در باز بود، شنگول مانع ورود غریبه به خانه می‌شد تا بالاخره یکی از اهل خانه می‌آمد و وارد را به مقصد می‌رساند. در این وقت سن میرزا در حدود شصت بود. از زن سابق خود دختر شانزده هفده ساله‌ای به اسم برجیس داشت [در پاورقی توضیح داده‌اند که برجیس خانم نیز از همسر دوم بوده و اولادهای میرزا از زن سابق همه تلف شده بودند] بعد از آن زن، زن دیگری گرفته از این هم یک دختر چهار، پنج ساله به اسم عذرا و برادرزنی به اسم رضاقلی داشت که تمام اهل خانه بیش از چهار نفر و یک دختربچه نبودند. با این همه گاهی اتفاق می‌افتاد که با وجود ارزانی آن دوره تا دو ساعت بعد از ظهر که شاگردها می‌رسیدند و چند قرانی مساعده می‌دادند، این خانواده نهار نخورده بودند. گاهی میرزا می‌گفت: ما دیشب از بی‌پولی پلو خوردیم، بعد توضیح می‌داد که قصاب و نانوا نسیه نمی‌دهند، ولی مشهدی زکی، بقال سر گذر، با ما نسیه کاری دارد، پول نبود نان و گوشت بخریم از بقال برنج و روغن نسیه آوردیم و پلو خوردیم.
 
درآمد میرزا از مجلس مشق که از هر شاگردی یک تومان ماهیانه می‌گرفت، منتهی به ماهی پنج شش تومان می‌رسید و از دو سه خانه‌ای که برای مشق دادن می‌رفت، هشت نه تومان عایدی داشت. از چاپ‌نویسی هم ماهی سه چهار تومان عاید می‌کرد. به طوری که سر هم رفته درآمد میرزا بیش از ماهی پانزده منتهی هیجده و ندرتاً بیست تومان نبود و با این درآمد زندگی می‌کرد. در زندگی، تفننی جز جای دیشلمه نداشت. خیلی سابقه و واسطه یا سفارش لازم بود تا میرزا شاگرد جدیدی بپذیرد. در این وقت جز به خانه میرزا محمدعلی خان معاون‌الملک، پسر میرزا عباس خان قوام‌الدوله، برای مشق دادن احمد و محمود دو پسر او و خانه عبدالله خان کشیکچی‌باشی و گاهی هم به خانه ما [مستوفی] جای دیگری برای مشق دادن نمی‌رفت.
 
... میرزا رضای کلهر عاشق مشق بود، در شبانه‌روز جز پنج شش ساعتی که صرف خواب و یکی دو ساعتی که صرف خوراک و نماز مختصر می‌کرد، تمام اوقاتش در مشق مستغرق بود. در زمستان به واسطة بلندی شب‌ها و در تابستان به جهت خنکی هوا، در تمام سال پیش از طلوع فجر بیدار بود و تا وقت خواب غیر از مشق کاری نمی‌کرد. وسط روز در تابستان یک ساعتی می‌خوابید و در زمستان ده بیست دقیقه میان پوستین چرتی می‌زد.
 
شعر خوب می‌فهمید(74)* و گاهی اشعاری هم می‌گفت، ولی تخلصی برای خود فکر نکرده بود، در مجلس مشق خود از سیاست حرف می‌زد و از رفتار حکومت بدون هیچ پرده‌پوشی آنچه را مخالف تصور می‌کرد، نقادی می‌نمود. بزرگ‌ترین گناه میرزا یوسف صدراعظم، در نظر میرزا، درویش بازی او بود. از امین‌السلطان بی‌اندازه مذمت می‌کرد و مثل همه کرمانشاهی‌ها که کلمة قربان را در موارد محبت و یگانگی بیشتر از احترام به کار می‌برند، به ما می‌گفت، قربان تمام عادات زشت ناصرالدین شاه که در این اواخر از او به ظهور می‌رسد، از رویه‌ای است که این مرد و پدرش به او آموخته‌اند، مخصوصاً خیلی از پول دادن بلاعوض امین‌السلطان به این و آن نقادی کرده می‌گفت، قربان! این مرد همة اهل این کشور را گدا کرد. همین طور به کسی هم معتقد بود اعم از مرده یا زنده اسم او را همیشه به احترام می‌بُرد.
 
سید یزدی موسوم به سیدلطفعلی گاهگاه به منزل میرزا می‌آمد. بین این سید و میرزا، شوخی‌های لفظی زیاد متبادل می‌شد. میرزا از جوانی‌های سیدلطفعلی و زندگی او داستان‌ها داشت. ... در جوانی از لوطی‌های زنجیرکش مشهور و بی‌باک یزد بود و از آنها بوده که سوراخ و سنبه هر کاری را خوب بلدند و از همه تجار آنجا باج می‌گرفته. بالاخره حکومت او را تبعید کرده و به تهران آمده است. در این وقت هفتاد سال داشت و خیلی مرد بذله‌گوی خوشمزه‌ای بود... در شناسایی چاقو و سنگ و کاغذ و لوازم تحریر آن روزی بسیار زبردست بود و دستفروشی می‌کرد و برای میرزا از این قماش لوازم گاهی می‌آورد...
 
یک روز یک آخوند جُلمبری نزد میرزا آمد. میرزا از او خواهش کرد با رمل طالعی ببیند. آخوند از تاریخ ولادت صاحب طالع پرسش کرد. میرزا گفت پریشب است. معلوم شد، خدا به میرزا پسری داده است. اسم این پسر را محمدعلی گذاشت. میرزا به شاید و نشاید تقویم معتقد بود. به ادیب پیشاوری که در این اوقات برای تصحیح و حاشیه‌نویسی کتاب تاریخ بیهقی به منزل معاون‌الملک (جد آقایان فروهر) می‌رفت، خیلی معتقد بود و اسم او را با تجلیل تمام می‌برد. به علمای تهران جز حاجی آقا محمد نجم‌آبادی، عموماً بی‌اعتقاد بود و بساط آنها را دکان و ناندانی می‌دانست.
 
میرزا از حرفه پدری اسب و شمشیر جوهری و سگ شکاری را خوب می‌شناخت و بر حسب عادت و وراثت، سگ شکاری را بسیار دوست می‌داشت. در وقت سواری همیشه دست راست را توی جیب می‌گذاشت و معتقد بود که اگر آزاد باشد، تکان مال دستش را از قوت می‌اندازد.
 
میرزا خیلی بیش از اینها می‌توانست شاگرد داشته باشد و از ماهیانه آنها زندگی را مرفه‌تر کند، ولی چون این کار وقت زیاد می‌گرفت و او را از مشق خِرت خِرت باز می‌داشت، قناعت را پیشه کرده و واقعاً بدون این که نتیجه‌ای از این سیاه‌مشق‌ها انتظار داشته باشد، عاشق مشق بود. من تصور نمی‌کنم هیچ خطاطی به درجة میرزای کلهر مشق کرده باشد. به واسطة همین عشق، پاپی این که اثر زیادی از قطعات و کتاب خطی از خود باقی بگذارد، نبود. اگر چاپ‌نویسی نمی‌کرد، شیوة مخصوص او منتشر نشده و مقامی را که فعلاً در این صنعت دارد، البته حائز نمی‌گشت و شیوة او از بین می‌رفت.
 
اشخاصی که در صنایع ظریفه خیلی مستغرق و از راه عشق، دنبال این قبیل کارها می‌روند، به واسطة فرورفتگی در کار خود و نپرداختن به سایر شعب زندگی، اخلاق عجیب پیدا می‌کنند، ولی میرزای کلهر با این که هیچ کس به قدر او کار و حرفة خود را دوست نداشته و شب و روز همش مصروف سیاه‌مشق بی‌نتیجه بود، جز گاه‌گیری بی‌دلیل چیزی برخلاف عادت از او دیده نمی‌شد و از سایرین بعضی چیزها شنیده شده است که واقعاً حیرت‌آور است.(75)
 
آیدین آغداشلو در مقاله‌ای ارزشمند تحلیلی براساس آنچه از ذره‌بینی و دقت همه‌جانبة عبدالله مستوفی گذشت، این گونه به نقد و تحلیل مطالب و مستندات مزبور پرداخته که؛ ظاهراً به نظر می‌رسد این نکات نباید روشنگر مسائل هنری یا چیزهای لازم‌تر دیگر باشند، اما این طور نیست زندگی داخلی یک خطاط مهم مثل میرزا محمدرضا کلهر، گذشته از آن که ما را به چگونگی طرز زندگانی یک خطاط معروف واقف می‌کند و مسائل اقتصادی و اجتماعی و ارتباطات او را آشکار می‌کند باعث می‌شود بهتر و راحت‌تر بتوانیم شخصیت هنری‌اش را بررسی کنیم. یعنی بتوانیم او را در محیط و زمینه کارش ببینیم و به همراه، محیطی را که او را پرورانده، دوباره‌سازی کنیم. در چنین مرحله‌ای است که می‌شود مطمئن شد که رابطه فرد با محیط پیرامونش یعنی یک رابطه اساسی و مسلم از قلم نیفتاده است.
 
میرزا رضا، از زندگی فقیرانه‌ای برخوردار بوده است... چرا زندگی میرزا این قدر فقیرانه می‌گشت؟ خب واضح است که می‌توانست راحت پول دربیاورد، اما نمی‌خواست. مثلاً خوش نداشته به خانه بزرگان زیاد رفت و آمد کند و جهت تعلیم مشق به آنجاها برود...
 
کلهر، یک هنرمند «مردم‌گریز» نبود، اما انضباط‌های شخصی مجال کارهای فرعی برایش نمی‌گذاشت. رک‌گویی و بی‌پروایی‌اش، اگر نه همه از شخصیت خاصش برآید که بیشتر دنباله صفت هنرمند مستقل و مستغنی از مال و منال دورانش است. دورانی که آدم‌هایی مثل دهخدا و محمد غفاری و میرزاده عشقی را پرورد.
 
میرزا رضای کلهر، گذشته از هنر تخصصی و پراعتبارش، در سایر موارد آدمی بسیار عادی به نظر می‌رسید. او به طبقه‌ای تعلق دارد که هر چند در هر باب اظهار نظر می‌کنند، اما در نظام موجود اطراف خود تحلیل می‌روند و جزئی از آن می‌شوند. تمام بازتاب و عکس‌العمل میرزا به عنوان یک هنرمند سال‌های آخر قرن دوازدهم هجری، در تو کشیدن‌ها و قاطی نشدن‌ها خلاصه می‌شود و عملکرد انسانیش انحصاراً در حیطه‌های «هنری» انجام می‌گیرد. این چقدر فرق دارد با هنرمندان نسل بعدتر او که یکراست هنرشان را وسیله بیانشان قرار می‌دهند و مستقیماً از همان کرسی صحبت می‌کنند.
 
میرزا را در زندگی داخلی‌اش آدمی می‌بینیم که جز به «خود» هنرش به هیچ امر دیگری وابسته نیست و اگر هم هست از حرف و نیش و کنایه تجاوز نمی‌کند. او تمام اوقاتش در مشق مستغرق بود.
... روش او، همان است که بعدها (هنر برای هنر) نام گرفت. در دورانی که در اروپا هنرمندانی از میان خرده بورژواها برخاستند و پایگاهی تازه در مقابل (هنرفروشی) اختیار کردند، میرزا رضا همان ریاضت «فلوبر» وار را عمل کرد و در زندگی خصوصی‌اش همان قدر ناتوان و بی‌اختیار بود که «پروست» بود.
 
اغلب ایامش به فقر و ناداری می‌گذشت و او ترجیح می‌داد همین طور سر کند. به جوهر «هنر ناب»ی اعتقاد داشت که او را از بیرون شدن از میان طبقه‌اش مانع می‌شد و از همین جاست که باید میان او و «میرحسین» تفاوت گذاشت، تفاوتی به نفع میرزای کلهر البته.
 
ظاهراً و اگر از دور قضاوت کنیم، میرزا را آدمی می‌بینیم که در میان یک جریان متحرک و فزاینده تغییرات ذهنی و اجتماعی به پشت سر هم نوشتن خطوط و دوایری مدام، دلخوش کرده است. در دوره‌ای که امثال سیدجمال‌الدین اسدآبادی و میرزا آقاخان کرمانی فعالانه رفتار می‌کنند. اما انصاف است که بگوییم او از همین راه، به ریاضتی می‌رسد که نه در حدی شخصی، بل در گسترشی فلسفی و اخلاقی، زاییده یک هنر تعیین‌کننده می‌شود.
 
* * *
 
زندگی کلهر سخت می‌گذشت ... اما همین زندگی سخت که شام شب یک هنرمند درجه اول، در گرو مرحمت مشهدی زکی می‌ماند، می‌ارزد به رفاه نسبی، اما حقیرانه خطاطی مثل «سیدمحمد مشتاق» که چند قصیدة سنایی را کتابت می‌کند و «قدک قلمکار و جعبه گز و جوراب» در مقابلش می‌گیرد. ولی زندگی‌های این طور گرفتار شام و ناهار هنرمندان محدودی تربیت می‌کند. میرزا محمدرضا کلهر که در مجلس مشق خود از سیاست حرف می‌زند، جلوتر از بینی‌اش را نمی‌تواند ببیند و به شاید و نشاید تقویم اعتقاد دارد. اما کوچکی خودش را با بزرگی کارش جبران می‌کند.
 
پیداست هنرمند ایرانی، همیشه به مهارت فنی کارش تکیه داده و دیده نمی‌شود. هنرمندی که آفرینش او جز از این راه، صورت بگیرد، مرز محدودیت میرزا هم، فقط در زندگی خصوصی‌اش حضور داشت. والا حرکتی که او در خطاطی فارسی ایجاد کرد، آهسته آهسته تبدیل به چنان پرواز عظیمی شد که همه خطاط‌های بعدی را به زیر سایه خود کشیده و پنهان ساخت.
 
این دوگانگی «شخصیت» و «اثر» همة قصة میرزا رضا کلهر است. اما هیچ صدمه‌ای به او نمی‌زند و فقط نشانشان می‌دهد که چطور شده مثلاً مهم‌ترین اساتید شعر ما مجیزگو و مدیحه‌سرا بار آمده‌اند، امّا در کنار عالی‌ترین حد جوهر شعر را، همراه با وسیع‌ترین چشم‌انداز ظرافت و تخیل و اندیشه به جای گذاشته‌اند علت این روش را باید در سیرة هنرمند ایرانی جستجو کرد، اما اگر «قاآنی» مدح می‌گوید، کلهر یک پله به خیال خودش بالاتر می‌ایستد و هنرش را هیچ نمی‌فروشد و پیش خودش روسفید باقی می‌ماند. شاید هم اصلاً همه هنرمندان حرفه‌ای طراز اول ایرانی، حرفش را فقط از راه مهارتش می‌تواند بگوید. یقین قطعی که نمی‌شود داشت، اما می‌شود حدس زد که او مدیون خودش است تا کاری را که بلد است، به عالی‌ترین وجهی انجام دهد. همین قدر حرفه‌ای و همین قدر پاک و خالص.
 
حالا چه باک که در زندگی تفننی جز چای دیشلمه نداشت...(76)
 
اما در این نقد و تحلیل شایسته و بایسته و ارزشمند چند پارادوکس تحلیلی ذهن را می‌آشوبد تا گامی پیشتر به شناخت میرزای کلهر گذاشته شود، یعنی اگر عملکرد انسانی میرزارضا را منحصر به حیطة (هنری) او بدانیم، هنرش را وسیلة بیانش ندانسته و در جامعه اشرافی آن روز شیوة او را با مسألة (هنر برای هنر) که بعدها در اروپا در مقابل هنرفروشی عَلَم گردید، مقایسه کنیم، شاید جفایی را متوجه شخصیت میرزا کلهر کرده باشیم. به عقیدة من بهترین عنوان برای چنین اندیشه و استعدادی واژة (ایثار) برای شکست انحصار است. فراتر از مرزهای جغرافیایی تحولات عصر هنرمند، ایثار؛ برای سرافرازی و استمرار خطّ که یکی از دو رکن اساسی هویت ملی و بنیان استقلال و تمامیت ارضی کشور است تا بتواند در دایرة زیباشناختی و جلوه‌گری هنری به زندگی هزار و چند صد سالة خود، ادامه دهد و با جلوه‌های نخستین مدرنیته درآمیزد و با پیوندی آشتی‌جویانه از مغلوب شدن و شکست مانع شده، سخن از پیروزی بگوید. اگرچه کلهر در فضای اواخر قرن نوزدهم اروپا نبود تا از هر حرکت او مکتبی سربرآورد، اما در جامعه آماده برای دگرگونی و نهضت جوی عصر ناصری؛ بی‌نیازی کلهر، انتقادات مستقیمش از دربار و درباریان و ایستادگی او در مقابل عدم پذیرش دولتی شدن و بالاستقلال و در کنار مردم زیستن، می‌نمایاند که نه تنها هنرش تنها وسیله‌ای برای دلخوشی نیست بلکه بارویی است در دفاع از کیان هنر ملی و هر چند از دایره سیدجمال و میرزا آقاخان و همفکران و همراهان آنها چون مرحوم نجم‌آبادی خارج نیست بلکه با تأثیرگذاری بر حیطة شاگردان و اطرافیان خود گامی فراتر نیز برمی‌دارد. او بزرگ است و بزرگ‌تر از آن که ما با جزئیاتی که مطابق زمان و شاید برای تفنن یا حتی اعتقاد که به شاید و نشاید تقویم نقل شد و جزئی از باورهای مردمی بوده و هست و خواهد بود او را کوچک بدانیم و مهارت میرزا اگر برای تکیه‌گاه به معنی اوّلیه آن در نظرمان باشد، باید به تمامی آنچه درباره او نوشته و می‌نویسیم خط بطلان کشید، زیرا او مهارت فنی را و سیر و سلوک و مشقاتی که در این راه تحمل کرد برای شکستن انحصارها، عمومیت یافتن اطلاعات و آگاهی اجتماعی، سیاسی، هنری به کمک تکنیک و شعبده‌های مدرن غرب به نام چاپ بود، برای قاطی شدن میرزا با توده مردم و منزوی نشدن او، همین بس که در هر جا برگی از روزنامه شرافت، اردوی همایون، شرف و... وجود داشت، میرزای کلهر مجسم بود او خود را با نوشته‌هایش در اندیشة تمامی اقشار جامعه تکثیر کرد، درست با همان شخصیت دوگانه‌ای که یکی علت و دیگری معلول آن بود، فقر و رنج و انزوا و مبارزه هنری و سیر و سلوک علتی بود که هدف بزرگ دفاع از حریم خطّ و خوشنویسی ایرانی را از فنا و شکست نجات دهد. او با بینش برتر می‌داند ایام مرقع‌سازی و تقلیدبازی به پایان آمده است و آنچه در نهایت استادی نوشته می‌شود برای همگان است نه برای (آن) و (آن) تا جایی که خبرگان هنرشناس معاصرش چون اعتمادالسلطنه در المآثر و الآثار بدین قاطعیت و زیبایی درباره‌اش می‌نویسند که؛ در خط نستعلیق بعد از میرعماد قزوینی بهتر از وی کسی را نشان نداده‌اند بلکه استادان این هنر بزرگ خطّ او را خود در عرض خطّ میر نهاده‌اند. مردی درویش منش خوشخوی، سبکروح بذله‌گوی است. محضر مطبوع دارد و طلعتی محبوب با همه اشتهار، صیتش در آفاق و تقدمش بر کافة خطاطین علی‌الاطلاق، هنوز از دیوان اعلی راتبه‌ای نخواسته و جرایه‌ای نگرفته است و برگ و ساز معاش همی از اجرت کتابت می‌کند و به هنر بازو و حاصل سرپنجة خویش روزگار می‌گذراند... در کمانداری و تیراندازی و اسب‌تازی نیز دعوی بلند دارد.(77)
 
و به تائید صاحب‌نظران معاصر میرزای کلهر و خبرگان ذی‌صلاح پس از او به قول استاد علی راهجیری؛ و سایرین؛ از آنجایی که زمان، زمان خوشنویسی و کتابت بود و میرزا هم که به مدارج عالیه عروج کرده بود، ناصرالدین شاه قاجار من غیرمستقیم از او دعوت به عمل آورده بود، ولی او با علو طبعی که داشت از این نزدیکی سرباز می‌زد، دربار دست بردار نبود، از همان راه غیرمستقیم به وسیله میرزا فروغی به قول کلهر دعوت خود را تکرار می‌کرد. میرزا یوسف و میرزا عبدالله مستوفی و عباس خان قوام‌الدوله که هر سه از رجال قاجار بودند، به‌این موضوع اقرار دارند که میرزا اساساً از قاجاریه به‌خصوص ناصرالدین شاه تنقید می‌کرد...(78)
 
میرزای کلهر اگرچه در عصر ترویج و فراگیری و حضور نیچه زندگی می‌کند، اما باخبر یا بی‌خبر از اندیشه‌های فلسفی او درست نقطه مقابل افکار اوست. حیات و مظاهر زندگی را و احتیاجات آن را حقیر می‌شمارد و سلوک دو ساحتی و شرقی دارد. پس مقایسه آن با تحول غربی نیز جایی نخواهد داشت و در نتیجه این پیروزی هنری، ملی، اجتماعی و سیاسی و فرهنگی همین بس که برپایی اوّلین حضور ایران در مجامع فرهنگی بین‌المللی در سرآغاز قرن بیستم در زمان برپایی غرفه ایران در نمایشگاه بین‌المللی پاریس، شماره‌های روزنامه شرافت به خط شاگردان توانمند مکتب کلهر از جمیع جهات هنری، صفحه‌آرایی، خط، تصویر و... توجه همگان را برانگیخت و خطّ فارسی را به زیباترین شکل به عنوان سند هویت ایرانی هر روزه به بازدیدکنندگانی که تعداد آنها را بالغ بر شصت میلیون نفر از سراسر جهان نوشته‌اند، عرضه می‌شد.(79)