جمال کعبه چنان می دواندم از شوق | که خارهای مغیلان حریر می آید |
آقای سلطانی بیش از دوازده سال در تحقیق راجع به زادگاه خود کرمانشاه صرف عمر و بذل جهد نموده است و در روزگار ما چنین پشتکار و کوشش و تلاش نه تنها مغتنم است بلکه موجب شگفتی و از جمله موارد (خرق عادت) است در روزگاری که حتی پزشکان متخصص و استاد دانشگاه در خط خرید و فروش و سفارش و پروفرم و دلار رقابتی و تزریقی و حمایتی افتاده اند و تب ارز و صادرات و واردات و زمین خری و بساز و بفروشی همه را گرفته، وقتی کسی دوازده سال از عمر گرانبهاِ و این روزها بسیار کوتاه - را صرف تحقیق در تاریخ و جغرافیا و رجال و تأسیسات دولتی و موسسات ملی و خلاصه مسائل گوناگون کرمانشاه می کند، بی درنگ آدمی به یاد دانشمندان بزرگوار تاریخ ایران می افتد که از بخارا و دیگر شهرهای خراسان به قصد شنیدن حدیث یا استفاده از محضر درس فلان استاد پای پیاده به راه می افتادند و یا با کاروان خراسان به سوی بغدادراهی می شدند و شب از روز و رنج از راحت نمی شناختند و فقط به شوق تحصیل و اشتیاق به حضور در حوزه درس بزرگان نامور عرصه علم وادب، سرماها و گرسنگیها و بی خوابیها را تحمل می کردند و به سائقه عشق و شیفتگی به دانش و دانشیان، از جان و مال می گذشتند و رنجها را به جان و دل می پذیرفتند راست گفته اند:
آن غم که به دل زیار جانی است عشق است که روح روزگار است |
خوشتر ز نشاط و کامرانی است او باقی و روزگار فانی است |
با علاقلان بگوی که ارباب ذوق را | عشق است رهنمای نه اندیشه رهبر است ... |