• بازديدها: 1 880

گوران ، مینورسکی (ترجمه سما سلطانی) - بخش اول

گوران از پژوهش های ارزنده ی شادروان مینورسکی است که برای نخستین بار این متن گران سنگ توسط سما سلطانی به فارسی ترجمه و در شماره 176 - 175 مجله مهاباد چاپ و منتشر شده است.

 

  

 

گوران

نوشته: وی ـ مینورسکی

ترجمه: سما سلطانی

 

استفاده مبهم و نامشخص از واژه کرد به زمان‌های قدیم برمی‌گردد. طبق نظریه حمزه اصفهانی، «ایرانی‌ها، (دیلمی‌ها) را کردهای طبرستان می‌نامیدند همچنان که عرب‌ها را کردهای Suristan می‌خواندند که شامل کشور عراق هم می‌شد. نویسندگان دیگر ایرانی و عرب قرن دهم میلادی مفهوم کرد را به هر چادرنشین ایرانی که در غرب ایران زندگی می‌کرد، اطلاق می‌کردند که چادرنشین‌های فارس را هم دربرمی‌گرفت.»

شرف خان، تاریخ‌نویس مشهور ملت کرد در کتاب [خود] (صفحه 13) می‌نویسد: که کردها به چهار گروه تقسیم می‌شدند: کرماج، لر، کلهر و گوران. این تقسیم‌بندی معنی واضحی از گروه‌های اصلی کوه‌نشینان ایرانی به دست می‌دهد. اما فقط کردهای کرماج و احتمالاً کلهر تحت نام کرد معروف شدند در حالی که گروه لر و گوران جدا از کردها منظور گردیدند و این جدایی به خاطر دلایل زبانی و نژادی بود. آگاهی ما از علم مردم‌شناسی ایران هنوز به اندازه کافی نرسیده است، اما آنچه که از تاریخ قدیم شمال غربی، غرب و جنوب غربی ایران می‌دانیم این است که اختلافات زیادی در زمینه قومی هر منطقه وجود دارد. در حالی که از نظر زبان بخوبی مطلعیم که لهجه‌های لری به لهجه‌های فارس نزدیک می‌باشند و از گروه زبان کردی متمایز است و [یا] این لهجه‌ها که عبارتند از لکی که زبان کردی مربوط به قبایل ساکن در لرستان شمالی (شمال لرستان) می‌باشد. [اطلاع داریم]

در این میان گروه‌های کرد مشخص نشده ما نشانه‌های گروه‌هایی را که ممکن است زیر نظر رهبران کرد سال‌های متمادی زندگی کرده‌اند و نیز نشانه‌هایی را از موج مهاجرت در میان آنها وجود داشته باشد را می‌خواهیم بشناسیم. روند تشکیل قبایل کرد به خودی خود مسأله پیچیده‌ای است. آلردی ریج به نقل از شهرازوری (Shahazūr)، بین جنگجویان و روستاییانی که او به عنوان نژاد مقهور و مطیع جنگجویان [داشته] تمایز قائل است. ما امروزه می‌دانیم که رهبران قبایل کرد ریشه‌های گوناگونی داشته‌اند و احتمال می‌رود که بعضی از این قبایل در زمان‌های نسبتاً جدیدتری تحت نام کرد به زندگی خود ادامه داده باشند.

در خارج از حیطه تحقیقات حرفه‌ای انگشت‌شمار هنوز اطلاعات بسیار کمی وجود دارد که در حاشیه جنوبی و جنوب شرقی قلمرو کردها سرزمین قابل توجهی وجود دارد که مردمی در آن منطقه ساکن می‌باشند که دارای ریشه متفاوتی هستند و زبان آنها هم کردی نیست بلکه فارسی است. به منظور آسان‌سازی مفهوم، این گروه را گوران می‌نامند. این نام متعلق به یک ایل اصلی است که در کوهستان‌های شمال جاده کرمانشاه ـ بغداد و تقریباً تا کناره رودخانه سیروان (دیاله) در شمال زندگی می‌کنند. در شمال رودخانه سیروان منطقه غیرکردنشینی است که بلندی‌های اورامان خوانده می‌شود.

اورامان (اورمانی لهون) Lahūn به شمال رشته کوه‌های بلند و اورامانی تخت به شرق آن کوه‌ها گفته می‌شود. جدا از این دو گروه اصلی دو گروه دیگر از گورانی‌ها با زبان‌های خاص خود در مناطق دورافتاده زندگی می‌کنند. یکی از این گروه‌ها مربوط به پاوه است که محلی در دره کوچکی در بخش جنوبی سیروان می‌باشد و دیگری کندوله است که در سرچشمه رود بانیان (Bāniyān) قرار گرفته که این رود به گاماسیاب می‌پیوندد که این محل در مقابل خرابه‌های شهر قدیمی دینور قرار گرفته است. باجیلان‌هایی که در شمال موصل در خوسَر زندگی می‌کنند، دارای لهجه مشابهی می‌باشند. ایل دیگری هم در زُهاب و شمال لرستان وجود دارد. در دورترین قسمت غرب به نام زازا (دیملی) منطقه وسیعی است که بین رودهای تیگری و جنوب غربی فرات کشیده شده است و همچنین از قسمت‌های دیگر بین ماش و ارزنجان که شامل کل منطقه درسیم می‌گردد.

این تقسیم‌بندی فعلی گروه‌های هم‌ریشه می‌باشد ولی شکی نیست که اصولاً آنها قلمرو بسیار بزرگ‌تری را تحت پوشش خود قرار داده‌اند. اشتغال آنها، حداقل در زمان حال، کشاورزی است.

در بلندی‌های اورامان (نزدیک تاوت و بیاره) انسان نمی‌تواند از تحسین مهارت خارق‌العاده روستاییان در کشاورزی و باغداری خودداری کند. برای آزمایش استعداد آنها می‌توانم از کدخدای زرده در نزدیکی بابایادگار نام ببرم. او کسی است که هرگز نقشه‌ای را ندیده است معهذا محل قرار گرفتن روستای خود را بسرعت از روی نقشه پیدا کرد و همچنین روستاهای همسایه روستای خود را هم مشخص نمود. امیدوارم که در مقاله قبلی خود که درباره اهل حق نوشته شده بود، این مسأله را ثابت کرده باشم که این مذهب در شکل نهایی خود در منطقه گوران ـ اورامان متولد شده است. دستیابی ایل گوران در زمینه ادبیات قابل ملاحظه است زیرا آنها (Koivý) را توسعه داده‌اند که وسیله بیان شاعرانه است و حتی به وسیله همسایگان گورانی‌ها هم مورد استفاده قرار می‌گرفت. این شیوه شعرگونه در منطقه کردنشین اردلان (سنه) شکوفا شد و بتازگی برای تبلیغات مسیحیت مورد استفاده قرار گرفته است.

از همان اوایل مطالعات شرق‌شناسی من، لهجه گورانی در نظر من کلید بازگشایی رازهای مذهب اهل حق بود. سال‌ها بود که من از ارتباط عاطفی کارشناسی که به من اعتماد و لطف داشتند، برخوردار بودم. در سال 1914 من قلب منطقه زیبای گوران را دیدم. آن محل جایی بود که پیروان اهل حق در بلندی‌های جنگلی و در کنار نهرها که از کوه‌های زاگرس سرچشمه می‌گرفتند خود را پنهان می‌ساختند و در واقع محل مقدسی بود.

در سال 1922 مقاله‌ای در روزنامه درباره گوران خواندم که آن روزنامه به وسیله جامعه آسیایی منتشر می‌شد. در سال 1927 تمام یافته‌های خود را در مقاله‌ای طولانی که هنوز هم منتشر نشده است، جمع‌آوری کردم. در همین زمان (مارگارت) بعضی از مسائل مربوط به زازا را مورد توجه قرار داد و دکتر هاندانک، متونی را در سال 1930 درباره گورانی‌ها منتشر کرد که این متون به وسیله دوست فقیدم (اُ ـ مان) گردآوری شده بود و مقدمه‌ای به این متون افزوده شد که در آن تمام حقایق گردآوری شده از بسیاری از نویسندگان آورده شده بود. به هر حال وظیفه من در اینجا ساده نمودن و کاستن از مقالات گذشته می‌باشد و همچنین فقط به تعداد محدودی موضوعات جدید و نکات تازه می‌پردازم. این موضوعات عبارتند از:

1ـ نام گوران 2ـ اصل و منشأ آنها 3ـ ادبیات نوشته شده آنها که به زبان گورانی است و مجزا از داستان‌های معمولی است که به وسیله (ام ـ اِی ـ بندیکتسن) و (اُ ـ مان) جمع‌آوری شده است 4ـ به عنوان ضمیمه متن و ترجمه مرثیه احمدخان کوماسی که از شهرت زیادی بین گورانی‌ها برخوردار است را ارائه می‌نمایم.

 

1ـ موارد استفاده گوناگون از واژه گوران (گُران)

گوران از نظر تاریخی در حدود هزار سال قبل به وجود آمد و اولین نشانه‌های نام گوران ممکن است به دو هزار سال پیش برگردد. همچنان که در مورد نام‌های قومی قدیمی این حقیقت وجود دارد با پیچیدگی‌های متعددی روبه‌رو می‌شویم و این پیچیدگی‌ها برای یافتن مرجع آن نام و یافتن منشأ تاریخی آن مفید می‌باشند.

الف ـ بررسی تلفظ گوران یا گُران از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. افراد ایل خانوارهایی را در کرند ـ زهاب تشکیل دادند و خود را گوران نامیدند اما تغییر حرکت (اُ) به (او) یک پدیده‌ای است که بعداً اتفاق افتاد درست مانند تغییر کلمه پرسیا به ایران. حتی در زبان کردی که در آن دقت بیشتری وجود دارد تلفظ گوران آمده است. اما تشکیل گُران همچنان قابل مطالعه است. (اُ ـ مان) داستان جالبی از یک بلوایی روستایی در منطقه مارگاعلیه دو رئیس کرد ... را نقل می‌کند. این آشوب به وسیله شخصی به نام حیدر گُران رهبری می‌شد. توضیحی که (مان) در این مورد ارائه می‌دهد این است که گُران یک نام فامیلی (شناسنامه خانوادگی) است که در منطقه مُکری به معنی [عیار] است ولی این توضیح کافی نیست. این داستان قطعاً به برخوردهای اجتماعی [برمی‌گردد] و گُران ظاهراً به معنی (رعیت [افرادی] که دارای تبار قبیله‌ای نمی‌باشند) [شهری یکجانشین] مورد توجه قرار گرفته است. متنی به وسیله (زاکو) منتشر شده است که دارای چنین مفهومی است:

من یهودی نیستم، مسلمان هم نیستم.

مسیحی نمی‌باشد و گُران هم نمی‌باشم.

واژه فوق‌الذکر به آتش‌پرست با اشتقاق خاص آنها یعنی گبران یا گُران اطلاق می‌شود. در جای دیگر همان متن آمده است (متن صفحه 265، ترجمه ص 265) که گُرانی‌ها سربازان محمدعلی پاشای بغداد بودند که در سنجر [سنجار] مشغول فعالیت بودند. [زیستگاه ایزدی‌ها] بررسی ایل زهاب هم دارای چنین پیشینه‌ای است. در این مورد با ابهامی در معنا و لغت‌شناسی روبه‌رو می‌شویم.

ب ـ شبیه به چنین ابهامی در شکل‌های (اُ) و (او) برای دو واژه مشابه وجود دارد. این دو واژه عبارتند از گران (واژه زرتشتی) و gaurān ـ goran (گُران) و نام قبیله‌ای گُوْبارکان یا گوبارکان یا گورکان ـ گُران ـ گوران در مرحله بعد توسعه آنها، هر دو واژه باید به صورت گُران و سپس گوران تبدیل شده باشد. نام قبیله‌ای گوران و مرحله تبدیل گُران به گوران به وسیله تلفظ ترکی Göran (مأخذ گرفته شده از کتاب اهل حق) ثابت می‌شود زیرا در زبان ترکی دقت زیادی در مشخص نمودن حرکت قدیمی (او) وجود دارد.

ج ـ مورد استفاده واژه گوران دقیقاً تمایز بین طبقه اجتماعی رعایا را نشان می‌دهد. (آلردی ـ سی اِل ـ ریچ) در مقالات خود نوشت که؛ «بالبسی‌ها [بلباسی‌ها] یعنی ایل بیل باس در بین خود افراد وابسته‌ای را دارند که به آنها رعیت می‌گویند. رعایا هیچ نوع حقی ندارند و به عنوان افراد [فرودین] ایل به شمار می‌روند. این مردمان در سرتاسر کردستان به طور پراکنده زندگی می‌کنند و از خود قبیله یا طایفه‌ای ندارند. افراد ایل آنها را کلاه سفید (کِلُوْاسپی) یا گوران می‌نامند. نام گوران که لقب معمولی مردم [سنی‌ها]ست، به وسیله افراد قبیله به عنوان واژه‌ای برای [تخفیف] این افراد به کار می‌رود. ممکن است این مردم ساکنان بومی این سرزمین‌ها باشند که از قبایل کردنشین شکست خورده باشند یا ممکن است قبایل سرگردانی باشند که تحت حکومت [سنی‌ها] قرار دارند و [حال] تمام سکنه گوران می‌باشند.

(سراچ رالینسون) در خاطرات سال 1844 خود تائید می‌کند که ایل کلهر دو گروه از طایفه‌های خود به نام‌های درنی و درتنگ را گم کرده است که آنها فرض می‌کنند که گوران‌ها باشند که قبلاً به رعیت‌گری کُردی که شکل مشخصی از خانوار می‌باشد، اطلاق می‌شد. مورد استفاده نام قومی برای اداره طبقه اجتماعی و برعکسٰ البته امکان‌پذیر است ولی گوران‌ها به عنوان ایل جنگ‌طلب تا قرن دهم مورد توجه می‌باشند و این که همه رعایا در کردستان دارای لقب گُران یا گوران بودند و در ارتباط آنها با ایل گوران مشکوک به نظر می‌رسد. این تفکیک (تحت نام گُران) از زمان فتوحات اسلامی و نژاد زرتشتی گبران یا گُران نژاد غالب ایران بود، امکان‌پذیرتر می‌باشد.

ما حالا باید متونی را که در مورد گوران به عنوان یک ایل از نظر نظم زمانی [بحث می‌کند] مورد مطالعه قرار دهیم. از نظر قدمت کلاسیک ما دارای یک Passage کنجکاو در استرابو می‌باشیم. نویسنده یک تئوری را در مورد منشأ ارمنی‌ها و در همان موقع به سارا پارای تراس یونان باستان مراجعه می‌[دهد] (یعنی جلادانی که مسکن خود را در ماوراء ارمنستان نزدیک گورانی و میدز قرار دادند.) همچنان که این جلادان نمی‌توانستند قبیله مشخصی را به وجود بیاورند، با این حال گورانی‌ها و میدزها در همسایگی آنها می‌زیستند. (کِیْ ـ مولر) تصحیح مهمی را تذکر می‌دهد یعنی تصحیح واژه Pakwv به pakwvεΣ . این تصحیح افق‌های تازه‌ای را می‌گشاید زیرا سیراکی‌هاٰ سیت‌هایی بودند که قلمرو اصلی آنها در همسایگی ماتیس بود. آنها هر دو به نام Aorsi خوانده می‌شوند. گروه‌های شیراک هم در بسیاری از جاها به صورت‌های زیر معروف می‌باشند.

الف ـ قلمروی Σipakyvn در هیرکانیا در اوکوس (تجن) قرار دارد. Kretschmer نام امروزه سرخس را به آن متصل می‌نماید.

ب ـ Σrpaknuń دیگری همراه با akaoyvnΣ به وسیله افلاطون (4 ـ 12 ـ V) نقل می‌شود که در طول رشته‌کوه پاریادرس (شاید آلپ) بین رودهای سیروس (کُر) و آراکس کشیده شده است. این گذرگاه دارای نظم است. همچنان که Sakasēnē (ارمنی‌ها و عرب‌ها ـ شکاشِن) در منطقه امروزی گنجه قرار دارد پس Sirakēnē را در همین امتداد می‌بایست جستجو کرد و در واقع حتی استپ شیراک در نقشه‌های روسیه تا شمال گنجه (شرق کاختیا و جنوب آلازان) نشان داده می‌شود.

ج ـ Sirakēnē دیگری که افلاطون با قسمت ب اشتباه گرفته است، متوجه منطقه شیراک ارمنستان می‌گردد. موقعیت این قلمرو مهم که شامل آتن پایتخت می‌شود در مرجع افلاطون تا رودهای کُر و آراکس برخورد می‌کند.

د ـ سرزمین جنوبی قلمروی ارمنستان به نام نور ـ شیراکان (شیراکان جدید) نامیده می‌شد. (هابسمن cit op ـ 319) بعضی از قوانین مربوط به آربلا (اربیل) با قوانین نور ـ شیراکان سرپرستی می‌شد. (مارکوارت) در مقالاتش نور ـ شیراکان را از آدیابین یعنی دشت‌های آشوری (نینوا ـ آربلا) متمایز می‌کند. نام نور ـ شیراکان در منابع ارمنی ثبت شده و قدمت آن به قرن چهارم میلادی می‌رسد و واژه (new) به معنی جدید فقط دوره کوتاهی است که به شیراکان ملحق شده است.

از این ردیابی‌های منطقه‌ای می‌توان گذرگاه strabo را یافت در جایی که شیراک‌ها در نزدیکی گورانی و مدز زندگی می‌کردند و این منطقه تا نور ـ شراک که در امتداد قلمرو کنونی گوران قرار داشت، ادامه می‌یافت.

در اینجا با دو نام دیگر روبه‌رو می‌شویم که با گورانی قدیم در ارتباط می‌باشند. یکی از پسرهای خسرو دوم که برادرش شیرو او را در سال 628 میلادی به قتل رسانید، به نام کوران (گوران) شاه نامیده می‌شد. این نام در قالب چنین القاب حکومتی مانند ساکان ـ شاه (بهرام سوم و هرمزد سوم) ـ کرمانشاه (بهرام پنجم) و غیره به شاهان داده می‌شد.

اساس قومی دیگری در نام مؤنث گوران ـ دُخت (توران ـ دخت) که فقط در جورجیا [گرجستان] وجود دارد، (تا قرن هشتم) ظاهر می‌شود. اولین حرف صدادار هم در Toupaviol و هم در گوران ـ دخت صدای /U/ (اُ) می‌باشد. اگرچه در زبان یونانی (اُ) و (او) آنچنان که در زبان ایرانی متفاوتند، چندان تفاوتی ندارند.

علی‌رغم این حقایق جدید، هنوز مشکلاتی در مورد ارتباط گورانی قدیم با گوران بعدی و (گابارکان) وجود دارد.

بعد از تأسیس دین اسلام موقعیت واضح‌تر می‌شود. قدیمی‌ترین جغرافیادان عرب (پایان قرن نهم) ابن‌خردادبه، 14 لیستی از مناطق Sauād مدیترانه‌ای را ارائه می‌دهد که بدون شک به زمان ساسانیان برمی‌گردد. منطقه (کورا)، استان شاد فیروز که حلوان است و حلوان باجیار ـ قا و [عوارض] کردها که رویهم رفته 000/800/4 درهم می‌باشد.

شهر قدیمی حلوان در نزدیکی سرپل زهاب قرار داشت. رودخانه حلوان همان الوند می‌باشد که از در تنگ سرچشمه می‌گیرد و منطقه گوران را طی می‌کند و به دیاله در نزدیکی خانقین می‌پیوندد. خردادبه در قسمت دیگری (ص 4 ـ I) توضیح می‌دهدکه (کورا) شامل پنج تقسیم‌بندی فرعی (تاسوچ) بوده است که عبارتند از: فیروز ـ قباد ـ الجبال ـ تامارا ـ ایربیل و خانقین. آخرین نام محل شناخته‌شده‌ای در بلندی‌های جاده بغداد ـ کرمانشاه می‌باشد. ایربیل دقیقاً اشتباه است زیرا آربلای قدیمی از حلوان بسیار دور است و همچنین خارج از Sawdād می‌باشد. در متن دیگری Qudama (235)) این نام به صورت ارنک یا درتنگ یا شاید درنک تلفظ شده که با نام فعلی دَرنا که در شرق دالاهو قرار دارد و یکی از بخش‌های اصلی زهاب است، مطابقت دارد. (تامارا) نامی قدیمی‌تر از دیاله می‌باشد (تاسوج) احتمالاً فقط به ساحل شرقی رودخانه اطلاق شده چون بین تیگریس و تامارا استان‌های دیگری قرار دارند.

نام سوم در متن به صورت اَل ـ جبال آمده است ولی تغییر کرده است. من مطمئنم که این نام باید اَل ـ جیل باشد و مرجع آن منطقه جیلان در دره الوند می‌باشد. فیروز ـ قباد به احتمال زیاد قسمت شرقی حلوان در نزدیکی سرپل می‌باشد. استان حلوان منطقه زهاب را دربرمی‌گرفت. از دو طبقه خاص جمعیت محلی، کردها و جیار ـ قا (کابار ـ کا، کابارـ کا) به احتمال بسیار قوی دومی اجداد گورانی‌ها را تشکیل می‌دهند.

همان نام در [ابن] فقیه صفحه 240 بخش اول کسی که در میان شگفتی‌های همدان دریاچه نمک فراهان (مملی‌ها) را شرح می‌دهد. (این دریاچه هنوز در شمال سلطان‌آباد واقع است) و اضافه می‌کند که کردها و جبارک، نمک را به مناطق دیگر از قبیل ابلاجمی ـ بلدان ـ آل جیال صادر می‌کردند. این مشخصه نشان می‌دهد که سکنه‌ای از همان طبقه در ایران مرکزی که از شرق منطقه زاگرس فاصله زیادی داشتند، می‌زیستند.

دِجوج به طور واضح می‌دید که این واژه با واژه فارسی کاوباره یا کاباره که او معنی گله و رمه ترجمه کرده است، مربوط است و آزادانه آن را به معنی چوپان تفسیر کرد. در حالی که ترجمه واقعی گاباره باید گاوسوار باشد. این موضوع که آیا این واژه باید از نظر لغوی تشریح شود یا با نام مشخصی ارتباط دارد، ما باید بفهمیم که ارتباط آن با سواحل جنوبی دریای خزر چگونه بوده است.

این نام در کاتالوگ مسعودی که درباره ایلات کردی Media (میانه) نوشته، آمده است که بدین صورت است: اَلجبال، ماروج، 3، 253: شادنجان، لازبا (لری؟) مادنجان، مزدنکان، باریسان، خالی (جلابی < گَلابی)، جبارکی، جاوانی، مستکان.

این لیست در کتاب تنبیه مسعودی صفحات 91ـ 88 تقریباً تکمیل می‌شود که بدین صورت است:

«بازنجان، شوجان، شادنجان، N، ساورا، بودیکان (بارزیکان)،[1] لری، جورکان، جاوانی، باریسی، جلالی، مشتکان، جابارکا، جوروگان، کیکان، ماجوردان، هدبانی و غیره.»

مطمئناً نام‌های جبارکی (لیست اول) و جوارکان (لیست دوم)، هر دو تبدیل به جُوانی ختم می‌شوند و هر دو به یک ایل مربوط می‌شوند. جورکان (جاوارک ـ آن) فقط در کسر طول و صدای حرف (b) با هم تفاوت دارند. مَسْتَکان یا مشتکان لیست اصلی را می‌بندد و بسیار شبیه کلمه جبارکای تنبیه می‌باشد و توضیحی در متن جدید برایش آمده است. همان لغت ممکن است به صورت جوروگان (جورَگان، جُوارَگان) قابل ارزش است که این نام برای ما جالب باشد و با جُوانی که ظاهراً به جاف ختم می‌شود، مطابقت دارد.

جاف کسانی هستند که هنوز هم در نزدیک‌ترین همسایگی گوران زندگی می‌کند. شکل اولیه نام آنها از یکی از مناطق مسکونی آنها گرفته شده که جوانرود (جوان ـ رود، که تحت تأثیر کلمه فارسی جوان متضاد پیر قرار گرفته است). جلالی هم به ایل جلالی که هنوز در همان نزدیکی زندگی می‌کنند، اطلاق می‌شود. بنابراین فرضیه اصلی ما که مربوط به شکل قدیمی‌تر نام گوران می‌باشد، در متون مسعودی متجلی می‌شود.

نیمه‌های قرن دهم دوره رنسانس ایرانی می‌باشد [که] در سایه (دَی لامیت) Dynasty ایرانی Būyidها حکمران کوچک ایرانی در آذربایجان و کردستان قدرت یافتند.

بر طبق نوشته‌ها حسنویا ـ ب ـ حسن، رئیس کردهای بَرزیکان دارای قدرتی در منطقه زاگرس شد. هنوز هم آثار قدرت او و پسر و جانشینانش به نام بَدر که در تاریخ خوشنام می‌باشند، وجود دارد (1014 ـ 979 / 405 ـ 360). او، ایل خود را تعلیم می‌داد، از رعایا حمایت می‌کرد و مالیات‌هایی هم تعیین می‌کرد. املاک او تا شمال لرستان (صبور [شاپور] ـ خاست) کشیده شده بود و حتی تا سرحد خوزستان هم می‌رسید. (172 و نهم و IA) و تا شهر آزور (173 و نهم و IA) می‌رسید. ایل جورکان (جوارکان) [= گوران] به نام بدر نامیده می‌شد. در 1014/405 بدر علیه رئیس کردها به نام حسین ـ ب ـ مسعود شورید و به قلعه او یورش برد. سختی‌های زمستان در بین افرادش نارضایتی به وجود آورد و سرانجام به دست یکی از عُمال خود به نام جوراکان کشته شد.[2] حسین جسد او را به مرقد حضرت علی در کوفه فرستاد تا در آنجا دفن شود تا نشان داده شود که شیعه‌ها جانب این بدر را می‌گیرند. جورکان به [نزد] بویه شمس‌الدوله فرار کرد[ند] ولی احتمالاً فقط گناهکاری [آنها به نام] ایل بدین صورت معنا پیدا کرد.



[1]ـتجارب الاُمم: [ابو ـ شجاع] 299 ـ 287، 327، [ابن ـ محاسن]، 420 و 449 ـ 454، آبتی، چاپ لاهور، 285 (ترجمه فارسی، 384).

[2]ـمجمل‌التواریخ می‌نویسد: [بدر به دست گورانان کشته شد. ص 401. مترجم]