• بازديدها: 700

مثلث ثلث - بخش اول

 

 مُثلث ثُلث (ابن مُقله، ابن بواب، یاقوت)

 

مقدمه: از زمان حمله تازیان به ایران، همواره تلاش بی‌امان ملت در پاسداری و نگاهبانی از دو رکن اساسی استقلال و ملیت، یعنی «خط» و «زبان» در جریان بوده است. در حوزه زبان، ظهور نوابغ درخشان از فردوسی تا شهریار با اتکا به پیدایش خط ایرانی ـ اسلامی بر اساس حروف ریشه‌دار در ایران باستان که بر طبق نظریه مورخان بزرگ اسلامی از جمله مسعودی، حمزه اصفهانی و ابن‌ندیم اختراع آن به آشوزردشت نسبت داده شده و بررسی‌های تاریخی، صحت روایات آنان را تأیید نموده است و ایرانیان فرهیخته و دانشمند خط کوفی را که حضرت مولی‌الموحدین علی علیه‌السلام با آشنایی به خط و زبان پهلوی ایجاد کرد، منشأ و سرآغاز ساخته و آن را حصار حصین زبان فارسی قرار دادند.

با این توضیح که خط فارسی از عربی گرفته نشده است، بلکه تحقیقات استادان مسلم این حوزه نشان می‌دهد که خط فارسی امروز، دنباله خطهای باستانی ایران است و در دوره اسلامی که در آغاز روی سکه‌های اسلامی خط پهلوی را به کار می‌بردند، بعدها آن را به شیوه کوفی و انواع دیگر درآوردند و جهان اسلام همواره در این امر خطیر وامدار ایرانیان هنرمند و مبدع و متفکر بوده است. گرچه به شیوه کافرنعمتی‌های دیگر، هیچ گاه بدین بهره‌وری معترف نبوده‌اند و همواره سهم ایرانیان را در تمدن و فرهنگ اسلامی نادیده گرفته‌اند!

 

به هر حال چون «نقاشی» جلوه هنر جهان مسیحیت شد و خط در آغوش اسلام جای گرفت، می‌بایست علاوه بر انتقال مفاهیم و امانت‌داری گنجینه‌های ادبی، به دایره زیبایی و حوزه جاذبه بصری و جلوه‌های نظری ورود می‌کرد و بار گران و طاقت‌فرسای نقش و آفرینش هنری را بر دوش می‌کشید تا از رقیب خویش با تمام تفاوت‌ها و تناقض و توان و ناتوانی عقب نماند. در این حیطه نیز پیشینه هنری ایران باستان و استعداد برتر ایرانیان هنرمند تازه‌مسلمان، به میدان آمد و سیمای ساختاری و معماری هنری و طرح‌های تزئینی مساجد و بقاع با کلیسا و دیر و کنشت و کنیسه در قلمرو هنر دینی و ملی به رقابت و برابری پرداخت و این ورود یعنی زیباپردازی خط در جهان اسلام، با ابداعات ایرانیان مسلمان، موجب حرکتی عمیق و پرتوان گردید و دوشادوش امواج پیوسته و خروشان ادب ایران که چهره درخشان عرفان و عشق و ایمان با پرتو فروزان قرآن را نمایان می‌ساخت، مرزهای ملیت و اعتقاد و هویت فکری و هنری ایرانی ـ اسلامی را مشخص و محکم و استوار برقرار کرد؛ اما هیچ‌گاه به این جایگاه خطیر خط و متفرعات و پیوندها و پایگاه تاریخی آن به طور جدی پرداخته نشد.

 

از آنچه خط باستانی ایران داشت و نیز نقش انحصاری حضرت علی(ع) در این حوزه همانند مقام وی در عرفان اسلامی و… می‌گذریم و به زمان دگر می‌گذاریم تا در اینجا به نخستین شهید ایرانی این کاروانِ مستمر و دو تن از پیروان نامدار او «ابن بواب» و «یاقوت مستعصمی» بپردازیم تا سهم یاریگری هنرمندان پیشرو را نادیده نگیریم.

 

وزیر مثلث

 

ابن‌مقله که به «وزیر مثلث» معروف است، از اهالی بیضای فارس بود. سه بار به فارس مسافرت کرد، سه بار به وزارت و صدارت برقرار شد، سه خلیفه را خدمت کرد، سه بار معزول شد و سه قرآن نوشت و سه بار مورد حمله و جنایت الراضی بالله (خلیفه عباسی) واقع شد، سه بار به خاک سپرده شد. در عرصه خط و خوشنویسی ابتدا برای خطوط نوین قواعدی استوار و منطقی و روشهای نگارش علمی تدوین نمود و مدار خط را بر دایره و سطح گذارد.

 

شادروان دکتر مهدی بیانی می‌نویسد: «این مرد بزرگ ایرانی پیشقدم یکی از زیباترین مظاهر هنری یعنی خوشنویسی در تمدن اسلامی است.» وی به سبب دشواری‌هایی که در نگارش خط کوفی وجود داشت، به یاری ذوق سرشار و استعداد بسیار، بر‌ آن شد که خطی از خط کوفی استخراج نماید تا عامه اهل سواد تحریر آن را بیاموزند. المقتدربالله چون از فراست و دقت و دوراندیشی و سیاست و تسلط وی بر اوضاع ایران و آگاهی او از کیفیت نهضت‌ها و شناخت از شخصیت و قیامگران طبرستان و ری و سیستان و فارس اطلاع یافت، او را به بغداد فراخواند که هنر و حس ملی و میهنی را با سیاست درآمیخت و سر در راه این سودا نهاد. خون او آبروی مبارزانی است که از دایره شیفتگان نبوی علیه غاصب عباسی قیام کردند. هنوز پس از هزار سال، دجله بغداد بر مظلومیتش می‌گرید و مصلای شیراز بر ثبات و پایداری‌اش بر خود می‌بالد. رسالت هنری او در پنجه‌های ابن‌بواب گسترش یافت و در شخصیت توانای یاقوت مستعصمی به اوج رسید و بدین ترتیب «مُثلث ثُلث» ایجاد شد و ما امروز از این پنجره خواستاران جستجوگر را به تماشای اوضاع هزار و اند سال پیش از این در بغداد می‌نشانیم تا بدانیم که جنگها و رنجها در این شهر نه برای دین و مذهب، بلکه برای برتری نژادی بوده است و…!

 

هنوز قرآن‌های هزارساله در موزه‌های مشهور دنیا با معنی و محتوایی فراتر از وسعت اندیشه و قلم بر تخت‌های استوار و سنگین در چهار شیشه سکوت و حراست فریاد می‌زنند تا حقانیت اسلام و واقعیت استعداد و هنر ایرانی را به فضای افکار جهانیان طنین‌انداز سازند؛ استعدادی که با دستاوردهای اسلام درآمیخت و هنرهای مستظرفه را که نشأت‌یافته از لطائف عالم بالا و زیبایی‌های جمال دلاراست، به وجود آورد تا صبغه «خلیفه‌اللهی» خویش را بنمایاند. هنری که پس از قرنها پیشرفت علم و دانش، همچنان انسان آگاه و صاحب ذوق را محو جمال خود ساخته و بالاترین خط تفکر را به تعظیم و تکریم واداشته است؛ هنری که نه تنها جلوه‌گر بینش والا و فطرت اعلای ایرانی مسلمان است، بلکه سلاحی است تا بیانگر جایگاه حق از باطل و آفت از حاصل باشد.

 

هنوز گنبدهای کمربسته مساجد نامدار جهان اسلام و دستبند مناره‌های سر به فلک کشیده آستان‌های مقدس اسلامی با خط و نقشی زینت یافته که چشمان هزاران بیننده مؤمن و کافر را متوجه خود ساخته، حکایت از پنجه سحار و خلاقه ایرانی اصیل و مسلمان معتقدی دارد که صفحات آسمانی قرآن سند اعتقاد و ایمان اوست. صریر قلم خوشنویسان جهان اسلام شیون بر پنجه‌های شهیدی است که سیمای الفاظ وحی را در بحرانی‌ترین اوضاع سیاسی و اجتماعی به نیکوترین وجه آراست و در راه بقای حق و حقیقت به دستور پلیدترین و ستمگرترین فرد روزگار خویش با فجیع‌ترین وضع ممکن به شهادت رسید و کاروان خوشنویسان ممالک اسلامی را با شهادت خود شرافت بخشید.

 

درک مقام و منزلت و استعداد و فراست، و مبارزات و پیروزی‌ها و شکست‌های چنین شخصیت یگانه که تاکنون تنها تابش پرتوان هنر او یادش را جاودانه ساخته است و محققان تاریخ و فرهنگ این سرزمین غوری شایسته و تعمقی بایسته را در حیات او نداشته‌اند، میسر نخواهد بود جز با فراهم ساختن اسناد و مآخذی معتبر از گزارشگران برجسته تاریخ و هنر و دیگر آشکار ساختن فضای آشفته قرن چهارم و اوضاع نابسامان بغداد و سیمای ناموزون خلفای غاصب عباسی به همراه شناخت نهضت و قیام‌های ایرانیان مبارز٫ در این راستا اوضاع ناهنجار آن عهد را در آیینه تحلیل و بررسی فرهنگ و ادبیات ایران می‌بینیم که: قرن چهارم هجری عهد حکومت‌های ایرانی در ایران بوده و این دوره عصر طلایی تمدن اسلامی ایران و دوره شکوه و جلال امارت‌های ایرانی و ظهور علما و شعرای بزرگ و تألیف و تدوین کتب بی‌شمار است. در قسمت بزرگی از این عهد، دولت سامانی با احیای رسوم قدیم بر ماوراءالنهر و خراسان و سیستان و ری و گرگان فرمانروایی داشت و آل‌بویه، آل‌زیار و پادشاهان محلی دیگر هم در همین عهد تمام ایران را از قبضه اطاعت خلفا بیرون آوردند.۱

 

«ایران اگرچه در این دوره استقلال داشت، لیکن رابطه میان آن و بغداد از همه حیث برقرار بود و وضع آن شهر خواه از باب سیاست و خواه از حیث علم و ادب در همه ممالک اسلامی و از آن جمله در ایران اثر داشت. قرن چهارم عهد ضعف دستگاه حکومت عباسی و غلبه غلامان ترک و ایرانی بر آن است. از عهد متوکل آثار تسلط ترکان آشکارتر گردید و با توجه این خلیفه به اهل حدیث و سختگیری نسبت به اهل اعتزال و جلوگیری مردم از بحثها و مناقشات عقلی به بهانه احیای سنت و آزار علویان و برافروختن نایره تعصب، محیط بغداد رونقی را که در دوره تسلط عنصر ایرانی داشت، از دست داد. علاوه بر این، از عهد همین خلیفه دخالت‌های بی‌وجه غلامان امارت‌یافته ترک در امور حکومت شدت عجیب یافت؛ چنان که عزل و نصب خلفا در دست آنان افتاد و حبس و مصادره رجال و صاحب ثروتان به وسیله آن قوم امری معمول و معتاد گشت.»۲

 

بر اثر این تسلط و ضعف شدیدی که در دستگاه حکومت ایجاد گردیده بود، ایرانیان از اواخر قرن سوم شروع به تهیه مقدمات استقلال خود کردند و تجزیه رسمی نواحی ایران از ممالک تابعه حکومت مرکزی اسلامی از همین ایام آغاز شد. چنان که از اواسط قرن سوم تا آغاز قرن چهارم حکومت‌های نیرومند «سادات طالبیه» در مازندران، «آل لیث» در سیستان و قسمت بزرگی از ایران و »آل سامان» در ماوراءالنهر پدید آمد و همین حکومت‌ها هستند که در قرن چهارم با حکومت‌های دیگری که در آن قرن ظهور کردند، بر ایران تسلط داشتند. در بغداد هم بر اثر ضعف شدید خلفا و سلب اختیارات از آنان اداره امور حکومت به دست ترکانی افتاد که لقب امیرالامراء می‌یافتند؛ چنان‌که برای خلافت تنها نام و نشانی باقی ماند و اگرچه خلیفه از همه ممالک پهناور اسلامی جز بغداد و نواحی اطراف آن چیزی نداشت، ولی آن هم مورد نزاع مدعیان امارت بود، چنان‌که مثلاً در عهد الراضی بالله (۳۲۲ـ۳۲۹ق) به قول ابن‌اثیر وضع ممالک اسلامی بدین منوال بود: «بصره در دست ابن‌رائق بود، خوزستان در دست بریدی، فارس در دست عمادالدوله بن بویه، کرمان در دست ابوعلی محمد بن الیاس، ری و اصفهان و جبال در دست رکن‌الدوله بن بویه و وشمگیر برادر مرداویج که با یکدیگر نزاع می‌کردند… طبرستان و گرگان در دست دیالمه، بحرین و یمامه در دست ابوطاهر جنابی قرمطی.»۳

 

نابغه پارس

 

در نیمه دوم قرن سوم به سال ۲۷۲ق عصر روز پنج‌شنبه بیست و یکم شوال۴ در بغداد از خانواده‌ای ایرانی از اهالی فارس نابغه‌ای پابه عرصه وجود نهاد که پس از انجام تحصیلات موفق در سطوح عالی در اوان جوانی به اقتضای خواسته زمان در زمره سیاست‌مردان درآمد و از بازیگران قضایای جاری در قرن چهارم گردید.

 

در آغاز در بعضی دواوین دولتی خدمت می‌کرد و رتبه او در ماه شش دینار بود و هم عاملیت خراج بخشی از ولایت فارس را به عهده داشت.۵ سپس به حکمرانی بعضی از ولایات فارس مأمور گردید. المقتدر بالله چون از فراست و دقت و دوراندیشی و سیاست و تسلط وی بر اوضاع ایران و آگاهی او از کیفیت نهضت‌ها و شناختش از بزرگان و قیامگران طبرستان و ری و سیستان و فارس اطلاع یافت، او را به بغداد فراخواند. ابن‌مقله که برای رسیدن به اهداف خویش در پی تصاحب مسند وزارت بود، راهی بغداد شد. در زمان ورود او به بغداد، ابوالحسن علی بن فرات که از اجله وزرای روزگار و از کریمان عصر خود بود، مقام وزارت داشت. چون ابن‌مقله را به انواع فضایل و مناقب و حسن خط و جودت طبع مشاهده کرد و در سیاست و کیاست او را بی‌نظیر یافت، در اندک مدتی تمامی امور راجعه به خود را به او واگذار کرد و دستور داد تا ارباب حوایج و اصحاب مناصب به او رجوع نمایند. بدین مناسبت پایه قدر و مقام و منزلت ابن‌مقله محکم و منیع و کاخ اقتدارش رفیع گردید، و صیت کاردانی و درایت او عالم‌گیر شد.۶

 

هدف برداشتن موانع و رسیدن به خواسته، باعث گردید عنایت ابن‌فرات را نادیده بگیرد و با مخالفان او همداستان گردد تا علی بن عیسی ایرانی‌الاصل را به مسند وزارت نشانیدند، اما دولت مستعجل بود. دیری نپایید که دولتش سقوط کرد و آنچه داشت، در زیر شکنجه و عذاب واگذاشت. دوباره ستاره اقبال ابن‌فرات درخشیدن گرفت و چون ناسپاسی ابن‌مقله را نسبت به خویش دریافت، او را گرفتار ساخت و یکصدهزار دینار از او جریمه گرفت و به زندانش افکند. ابن‌مقله در زندان مشغول نوشتن قرآن گردید و اوقات خود را به نوشتن رسایل و تکمیل قواعد خط می‌گذرانید. چون ایام حبس او به طول انجامید و آیت رحمت از هیچ سو برایش نرسید، به ابوعبدالله احمد بن اسماعیل (معروف به نوبختی) که منشی خاص ابن‌فرات و در نهانی از دوستان ابن‌مقله بود، این ابیات را نوشت:

 

نری حرمت کتب الاخلإ بینهم ابوک ام القرطاس اصبح غالیا

چنین می‌بینم که گویی مکاتبه در میان دوستان حرام شده است یا شاید کاغذ چندان گران است که مکاتبه را ترک گفته‌اند!

مما کان لوسائلتنا کیف حالنا و قد همِتنا نکبـهً هی ماهیا

چه می‌شد که از من پرسش حالی می‌کردی و می‌پرسیدی که محنت‌های ناگفتنی روزگار بر من چگونه می‌گذرد.

صدیقک من راعاک فی کل شدهٍ و کلا تری فی الرخاء مراسیا

دوست آن است که در هنگام سختی به یاری دوست شتابد و می‌بینی که دوستان همه در هنگام وسعت و راحت جویای حال تو می‌شوند.

فهبتک عدوی لاصدیقی فاننی رأیت الاعادی یرحمون الاعادیا

گیرم که تو با من دشمن بودی و هیچ دوست نبودی. آخر، گاه دیده‌ام که دشمنان را بر دشمنان رحم و شفقت است.

 

ابن‌مقله همچنان در زندان بود تا اوضاع نابسامان اقتصادی خلافت مقتدر موجب سقوط مجدد ابن‌فرات گردید و خلیفه او را به مونس خادم سپرد و مونس دست ظلم و تعدی از آستین قساوت و بی‌رحمی بیرون آورد و او را به انواع شکنجه مبتلا ساخت تا ابن‌فرات جان به جان‌آفرین پرداخت و حتی پسرش از ضربات جانکاه مونس خادم هلاک شد و ابن‌مقله به حکم خلیفه مقتدر از زندان آزاد گردید که به جای ابن‌فرات، علی عیسی وزارت یافت و مقام او نیز دیری نپایید که در روز چهارشنبه ده ربیع‌الاول سال ۳۱۶ق برای اولین بار ابن‌مقله به وزارت رسید و آرزوی خویش را دریافت. او علی بن عیسی را همچنان گرامی داشت و به او مقام دبیری داد.۷

 

اوضاع نابسامان پیادگان مصادفی را که ملازمان خانه خلیفه بودند و در هر ماه مقرری‌شان صد و بیست هزار دینار می‌شد تعهد کرد. ایام وزارت او یکی از بهترین دوران زندگی مردم بغداد بود. طبری آورده است که: «مردم از او خوشدل شدند و بدو آرام گرفتند و امان یافتند، آرزوهایشان گسترده شد و همت‌هایشان بالا گرفت. روزگار را روزگار خوشدلی شمردند. پس از آن در غره جمادل الاول ابوالقاسم و ابوالحسین و ابوالحسن پسران ابوعلی وزیر خلعت گرفتند به عهده‌داری دیوان‌ها. پس از آن خود او خلعت گرفت از آن رو که امیر مؤمنان وی را کنیه داده بود.»

 

صولی گوید:۸ «نمی‌دانم که پس از عبیدالله خاقانی کس به وزارت رسیده باشد و در ستایش وی بیش از آنچه پیش از وزارت و به هنگام وزارت و بعد از آن درباره ابن‌مقله گفتند، گفته باشند که وی شعردوست و شعردان بود و شعر را پاداش می‌داد.»۹

 

ابن‌مقله چون برای انجام آرزوهایش به مرحله نهایی رسیده بود، پس از رتق و فتق اوضاع بغداد، با سران نهضت و مبارزان ایرانی در ری و طبرستان پنهانی سر و سرّی یافت و در بین قوای نظامی دارالخلافه به ترتیب و تربیت پیادگان مصافی پرداخت و زمانی که با پشتیبانی سیاهان محلات بغداد، این نیرو بر قوای سواره نظام خلیفه تاختند به حمایت از آنان پرداخت؛ زیرا سواران در اطاعت محمد بن یاقوت رئیس ترک‌ها بودند و از افراد آن گروه متشکل می‌شدند و ساختاری اشرافی داشتند. دو عنصر ایرانی و ترک مهاجر در دستگاه خلیفه عباسی به رقابت و مبارزه پرداختند و از به‌کارگیری هیچ وسیله‌ای در راه رسیدن به خواسته خویش فروگذار نکردند.

 

پی‌نوشت:

۱ـ صفا، ذبیح‌الله، تاریخ ادبیات در ایران، ج ۱، ص۱۹۷٫

۲ـ همان کتاب، ص۱۹۸ـ۱۹۹٫ ۳ـ همان کتاب، ص۱۹۸ـ۱۹۹٫

۴ـ ایرانی، میرزا عبدالمحمد خان، پیدایش خط و خطاطان، ص۹۴

۵ ـ لغت‌نامه دهخدا.

۶ ـ ایرانی، عبدالمحمد خان، همان کتاب، ص۹۵٫

۷ـ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الرسل و الملوک، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج۱۶، ص۶ر۶۹ .

۸ ـ صولی ـ ابوبکر محمد بن یحیی بن صولی شطرنجی گرگانی درگذشته به سال ۳۳۶ق و صاحب کتاب «ادب الکتّاب» است که در جزو این کتاب را درباره خط و قلم و ابزار و آلات نوشتن قرار داده و معاصر ابن‌مقله بوده است.

۹ـ طبری، همان کتاب، ص 6921