در نامههای ارزشمندی که در ماجرای تألیف و نشر «آدابالمشق» از عمادالکتّاب بر جای مانده است، با دقت و فراست چنان رنجها و زحمات و پیگیریها و اسامی افراد و مراکز رادع و مانع را قید و ثبت نموده است که جستجوگر آشنا به حوزۀ تاریخ تحولات فرهنگی ایران معاصر میداند که قضیه چه بوده است و این بزرگان صاحبنظر و عصارۀ استعداد و هنر تا چه حد در قبال جامعه و آینده احساس مسئولیت داشته و چه کاخی بلند در حوزۀ اندیشه فرازمند ادب و هنر پی افکندهاند تا فرهنگی چندهزار ساله را از گریوههای سخت بگذرانند و به امروز و فرداها برسانند. دو نامه زیر از مرحوم عمادالکتاب شاهد این تلاش مثمرثمر است:
«خاطر محترم قضاوتکنندگان مسبوق است که یک چندی صنعت خط متروک و دچار وقفه و بحران شدید شده، کار به جایی رسیده بود که یک عده فرنگیمآب به خیال تغییر افتاده بودند، درصدد بودند خط ایرانی را تبدیل به خط لاتین بنمایند؛ چه، از طرفی مدت تحصیلش ممدّ خیال آنها و فقدان معلم نیز مزید بر علت شده بود و از جانبی وسایل برای احدی فراهم نبود و رفته رفته از نظرها نزدیک بود محو شود. در یک چنین موقعی این بنده (عمادالکتاب) که متخصص در فنون خط است، به فکر اصلاح افتاده، برای تسهیل تحصیل آن با زحمات زیاد کتابچههای رسمالمشق سابق خود را از هر جهت تکمیل و با تدبیرات علمی و فنی عبارات، سی و ششم قسم کتابچه را با استعداد اطفال تطبیق کرده، شالوده را قسمی متناسب با قوای اطفال مدارس ریخته، مورد توجه وزارت معارف واقع شده، در شورای عالی معارف مطرح و لزوم نگارش آنها در مدارس تصویب و امتیاز طبعش منحصرا به خودم واگذار شده. تصمیم شورای عالی معارف به تمام مدارس کرارا ابلاغ و محصلین را ترغیب به خریداری نمودند و طفل محصل به نوشتن یک دوره نه تنها دارای حسن خط شده، بلکه از تعالیم و فنون خطاطی نیز بهرهمند و کمک بزرگی برای شناسایی و قرائت انواع خطوط ایرانی شده از لطایف آنها کاملا آگاه خواهد شد.
با اینکه یک عده از معلمین که از پرتو همین کتابچهها خوشنویس و در مدارس معلم میباشند، انحصار و مزایای کتابچههای مزبور را کرارا در جراید انتشار دادهاند، معهذا بعضی از کتابخانهها منجمله کتابخانه مظفری و شرافت برخلاف مورد ۲۴۵ ـ ۲۴۶ ـ ۲۴۷ و ۲۴۸ قانون مجازات عمومی و برخلاف قانون مطبوعات کتابچههایی به طبع رسانیده و به معرض فروش گذارده، از طرفی حیثیات این فن مهم را لکهدار و اطفال خردسال وطن را به طرق کج راهنمایی مینمایند که خود در شمار خیانت است و از جانبی اهانت به یک نفر متخصص درجه اول که شصت سال عمر خود را صرف این کار نموده است، مینمایند. متأسفانه به اینکه عبارت امتیازنامه عینا در صدر تمام کتابچههای رسمالمشق به مهر وزارت معارف به طبع رسیده و مدلّل میدارد که احدی حق طبع و تقلید ندارد، معهذا پارکه بدایت بدون مطالعه و بدون حضور بنده به عنوان اینکه نقطهچینی در همه جا مرسوم است، حق آزادی به دیگران داده و حقوق شصت سالۀ مرا زیر پا گذارده، کتابچههای رسمالمشق عطف توجهی نفرموده تا مدلل گردد که کتابچهها تنظیمش تنها بر روی نقطهچینی نمیباشد، بلکه با قواعد تعلیم قوام و دقایقی به کار رفته است که هر بینندۀ بصیر را وادار به تصدیق مؤلف میکند.
صرفنظر از تمام این مطالب، سالهای سال است که در تمام دنیا کارخانههای کبریتسازی دایر است؛ معهذا یک نفر تاجر تبریزی انحصار ساختن کبریت ایران را گرفته که اختصاص به خود او دارد و یک نفر تاجر همدانی هر قدر عجز و لابه و دوندگی برای گرفتن امتیاز مینماید، دولت از دادن امتیاز خودداری و جلوگیری از عملیات او میکند و همچنین است مسأله امتیاز واگون اسبی با اینکه اتومبیلرانی در شهر کاملا رواج دارد، معهذا هنوز کمپانی دست از گریبان دولت برنداشته و مطالبۀ خسارت میکند. نظایر این قبیل امتیازات بسیار [است]و بنا باشد چهار نفر کتابفروش بیسواد حقوق حقۀ مردم را به تجویز بیمطالعۀ پارکه بدایت این طور پامال بنماید، باید گفت که هرج و مرج کامل در یک چنین عصری در وطن ما حکمفرما و هر گاه به عرض پیشگاه قائد توانای ایران که شخصا طرفدار متخصص است، برسد، نتیجه خوبی برای رأیدهندگان نخواهد داشت. استدعا دارم در این باب منتهای دقت را بفرمایند.
۱۷ خردادماه ۱۳۱۳ عمادالسیفی
(راهجیری، ۱۳۵۱ ر ۷۹ـ ۸۰)
رسالت هنریبحث متروک ماندن خط و خوشنویسی و جریان زمینهسازی برای تغییر خط و مراکز مانع تلاش استاد کل عمادالکتاب، کتابخانه «مظفری» و «شرافت» که هر دو از وابستگان خاص بودند و شرح اقدامات آنها را در نامه میخوانیم و سپس انحصارطلبی اقتصادی و اجتماعی در جامعۀ آن روز و اهانت و نفی اقدامات زیربنایی عمادالکتاب از سوی ابزارهای داخلی و تبلیغات علیه وی در این نامه آشکار است و رنج هموارسازی هنر خط و خوشنویسی از سوی این بزرگ را که امروز با سیمایی خفیف از آن برخورداریم، آشکار میسازد، اینکه میگویم «خفیف»، برای آن است که در طی نیم قرن اخیر که صنف خوشنویس تجمیع و ساختار انجمنی یافت، قضیه صورت دیگر پیدا کرد. آیندگان ما به هیچ وجه نامهای این چنین که سند مبارزۀ ملی و هنر و آموزشی و هویتی است، از استادان خوشنویسی معاصر نخواهند دید و اصولا دغدغه و دید خوشنویسی معاصر از چهار دیوار گالریها و بازارهای کریستی و… معطوف به رسالت ملی نیست و دیگر در همان چهار دیوار و بازار نیز همهچیز در انحصار است و خارج از حدود آن به هیچ وجه دیده نمیشود.
امروز با وجود هزاران خوشنویس فارغالتحصیل بیکار و افسرده اگر در خوشنویسی معاصر یک درصد رسالت و مسئولیت و جامعیت شخصیتی چون عمادالکتاب وجود داشت، نسبت به از دست رفتن خط، این رکن اساسی ملیّت در مقاطع آموزشی کشور بیتوجه نمیبودند و با پیوستگی و پیگیری و نشست و برخاستهای آموزشی و ملی، مدارس و دانشگاهها را از حدیث خط و خوشنویسی خالی نمیکردند و با بریدن حوزۀ پژوهشی که شادروان مهدی بیانی و سپس حبیبالله فضایلی اصفهانی پیریزی کردند و محدود گذاشتن حوزههای تحلیلی که مقالات ارزشمند صاحبنظرانی خبره و آگاه شاهد ادعاست که تعداد آن تحلیلگران به انگشتان یک دست نمیرسد، خط و خوشنویسی را به اجرایی صرف در حد یک فن تقلیل نمیدادند و… تا بار دیگر زمینۀ تهاجم نرم برای جایگزینی خط لاتین از طریق رسانههای فراگیر فراهم شود و در تبادل روزانۀ میلیونها پیام، آنچه رعایت نشود، ادبیات صحیح و خط باشد که هر دو این تحرکات، زمینهساز نابودی حوزۀ زبان و ادبیات و خط و خوشنویسی است.
به هر حال عمادالکتاب قزوینی و امیرالکتاب کردستانی که خود جامع جمیع هنرهای متداول و صاحب بینش مستقل فرهنگی و ملی بودند، در فضای صنف خوشنویس با تهاجمهای بیامان فرهنگی مبارزه کردند؛ زیرا در سرشت صنفی، آزادی عمل و اندیشه و انتخاب امری اساسی و دانش هنر نیز از ضروریات آن شمرده میشد؛ چنان که عمادالکتاب از سبک کلهر و امیرالکتاب از شیوۀ میرزاحسین کاتبالسلطان پیروی و تکثر شیوهها را موجب توانمندی خط و خوشنویسی تلقی میکردند. اقتصاد هنر را زمینهسازی برای پیوستگی با نیاز جامعه میدانستند؛ چنان که صنعت چاپ و گراورسازی و همکاری با معماران و مهندسان را سرلوحه کار خود قرار دادند و خوشنویس از کتابت تا کتیبه در عرصۀ اقتصاد، هنرمندی کارآفرین و شاغل بود، و دیگر در حوزه فعالیت خود از دانش انجام و دقایق آن، همراه با رسالت و فلسفه وجودی هنر خویش آگاهی تمام داشت؛ اما امروز دانش خوشنویسی ملی نه تنها در تمامی زمینههای اقتصادی، اطلاعی، چرایی به حداقل ممکن رسیده است، بلکه کشورهای همسایه به علتهایی که تحلیل آن ما را از اهداف نوشتار دور میسازد، قبله آمال خوشنویسان ایرانی شدهاند، درحالی که آنان حتی از نگاهداری خط ملی و اصلی خود بازماندهاند و با پیشینۀ تاریخی، اعتقادی و ملی خود متارکه کردهاند و در آرزوی پیوستن به اتحادیه اروپا که ـ قریب یک قرن است در فراق آن به سر میبرند، همچنان در جا میزنند و نسل امروز آنها در خلائی عمیق در رابطه با گذشته خود به سر میبرد؛ زیرا تغییر خط یعنی گام نهادن در فضایی که هیچ اطلاعی از آنچه بر تاریخ، جغرافیا، اعتقاد، اقتصاد و… انسان گذشته است، باقی نیست و پس از یکی دو نسل، [او] گنگ خوابدیده و عالم تمام کرر [هم] ناتوان ز گفتن و هم از شنیدنش…!